شاه نیمروز

معنی کلمه شاه نیمروز در لغت نامه دهخدا

شاه نیمروز. [ هَِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سلطان نیمه روز و آن کنایه از آفتاب است. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ).
شاه نیمروز. [ هَِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام حاکم سیستان ، زیرا سیستان را نیمروز نیز خوانند. ( ازبرهان ) ( ازآنندراج ).

معنی کلمه شاه نیمروز در فرهنگ فارسی

نام حاکم سیستان زیرا سیستان را نیمروز نیز خوانند .

جملاتی از کاربرد کلمه شاه نیمروز

شمس دین شاه نیمروز على قاتل المشرکین چو شیر مَلی
مصاف افروز دشمن سوز شاه نیمروز آنکو درین ملکست کافی رأی وافی عهد صافی ظن
دیو سپید بود سپیده که خون براند زو شاه نیمروز بمازندران چرخ
تاج دین، بوالفضل ، شاه نیمروز ناصر اسلام، نصر بن خلف