شاه ملک

معنی کلمه شاه ملک در لغت نامه دهخدا

شاه ملک. [ م َ ل ِ ] ( اِخ ) ملقب به الجندی. حاکم شهر جند بود و در سال 432 هَ. ق. خوارزم رااز دست اولاد آلتونتاش خوارزمشاه بیرون کرده. رجوع به تاریخ بیهقی چ سعید نفیسی ص 838، 837 و 830 و رجال حبیب السیر ص 110 شود.

جملاتی از کاربرد کلمه شاه ملک

مهر با آن گرم جولانی به میدان وجود شاه ملک انّما را گوی چوگان است و بس
هر کسی آورده روی بر طرف قبله‌ای قبلهٔ اهل نظر شاه ملک منظر است
ناظر روی تو اندر روی فرزند توام و ان بود صابر علی شه شاه ملک صابری
قوی گردان که شاه ملک و دین است هواخواهان خیرالمرسلین است
بر درگه شاه ملک خوبی با ذلت و با شکست رفته
عدل ملک بوالملوک شاه ملک ارسلان
تو شاه ملک حسنی، من گدای درگه عشقم مقام بندگی از من، سریر عز و جاه از تو
تا علم زد بر فراز کعبه شاه ملک عشق عالم توحید را یکباره روح آمد به تن
ببارگاه شهنشاه شرق باید و بس نگاه کردن و شاه ملک لقا دیدن
چو دید او تاج اقبالش بسر، گفت: «صفی گردید شاه ملک ایران