شاه شرق

معنی کلمه شاه شرق در لغت نامه دهخدا

شاه شرق. [ هَِ ش َ ] ( اِخ ) لقبی بود که شاعران دربار محمود بر وی اطلاق می کردند :
آنکه ، همچون بشاه شرق بدوست
از همه خسروان امید جهان.فرخی.دستور شاه شرق و بدو ملک شاه شرق
آراسته چو ملک عمر در گه عمر.فرخی.|| بر دیگر افراد خاندان غزنوی یا سلسله های دیگری که در این نواحی از ایران سلطنت داشته اند نیز این خطاب از جانب نویسندگان و شاعران شده است.

معنی کلمه شاه شرق در فرهنگ فارسی

لقبی بود که شاعران دربار محمود بر وی اطلاق می کردند .

جملاتی از کاربرد کلمه شاه شرق

چون برابر چشم با مژگان سرافرازد همی راست گویی راند شاه شرق تیر اندر کمان
هر روز شاه شرق براین چتر آبگون در ظل رایت تو علم برفراشته
دستور شاه شرق و بدو ملک شاه شرق آراسته چو ملک عمر درگه عمر
ذوالقرنین اسکندر یونانی است، شاه ایران و یونان، یا شاه شرق و غرب، که به خاطر این است که او ذوالقرنین [به معنی، 'صاحب دو شاخ'] نامیده شده‌است…
آری به قدر مقدمه شاه شرق بود همچون سپند مقدمه ماه فرودین
فرهنگ دان دبیری در ملک شاه شرق بیمثل و بی نظیر بتدبیر و هوش و هنگ
دستور شاه شرق مظفر که از ظفر مشهور کرد در همه عالم نشان خویش
فرمان شاه شرق سر خصم را ز تن چون گندنا زدود به تیغ چو گندنا
ای بدیدار همایون تو شاه شرق را وقت و ساعت خرم و میمون و فرخ سال و ماه
چو شاه شرق برآید برهنورد شکار ز شیر نعره برآید که، خسروا، زنهار
تا ورا شاه شرق تمکین داد ملک را صدهزار تزیین داد