شاه سیاه

معنی کلمه شاه سیاه در لغت نامه دهخدا

شاه سیاه. ( اِخ ) لقبی بود که مخالفان آزادی به سیدعبداﷲ بهبهانی داده بودند. ( یادداشت مؤلف ).

جملاتی از کاربرد کلمه شاه سیاه

شکر گویم یا شکایت از تو ای شاه سیاه ما تو تابنده ماه من همان در خوابگاه
بیرق فزوده موکب صبح سپید را رونق نهاده رایت شاه سیاه را
صد خاندان ز آه ضعیفی تبه شود روز سپید را دم شاه سیاه بس
دیک من بر سر آتش ندهد شاه سیاه ماه این خیمه پیروزه ز دود حزنم
من که شاه سیاه پوشانم چون سیه ابر ازان خروشانم
سید عبدالله بهبهانی (۱۲۱۹ نجف – ۲۵ تیر ۱۲۸۹ تهران) از مجتهدان شیعه و رهبران جنبش مشروطه ایران بود. وی در برههٔ کوتاهی -بلافاصله پس از برقراری مشروطه- قدرت بسیاری یافته بود به‌طوری‌که عملاً مانند یک شاه بر کشور حکومت می‌کرد و افرادی که می‌خواستند در ایالت و ولایات به مقامات مهم کشوری و لشکری برسند یا در پایتخت پست‌های وزارت و صدارت را احراز کنند به وی مراجعه می‌کردند و به همین جهت و با توجه به رنگ چهرهٔ تیره‌اش نزد عموم مردم به شاه سیاه معروف شده بود.