شاه ستارگان

معنی کلمه شاه ستارگان در لغت نامه دهخدا

شاه ستارگان. [ هَِ س ِ رَ / رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است : شاه ستارگان به افق مغرب خرامید. ( کلیله و دمنه ).

معنی کلمه شاه ستارگان در فرهنگ فارسی

شاه ستای کنایه از آفتاب است

جملاتی از کاربرد کلمه شاه ستارگان

خواهد شدن به ‌مِخْلْب‌ شاهین ز همتت شاه ستارگان به فلک بر شکار ملک
تا بوستان بتابش شاه ستارگان بر شاخ آسمان گون آرد ستار بار
آمد چنانکه کرد ستاره شمر شمار شاه ستارگان بحمل شهریار وار
بر عرصه یی که رخ بنماید شکوه او شاه ستارگان ز عداد بیادقست
با خود گفت: مصلحت آن بود که رقعه ای به معشوق فرستم و از حال دل خسته و جان مجروح او را اعلامی کنم. باشد که رفقی نماید و لطفی در میان آرد که هیچ صاحبدلی دوست خود را دشمن ندارد و خورشید عالم آرای گردون پیمای که شاه ستارگان است و خسرو سیارگان با علو معارج و سمو مدارج از ذره ای حقیر ننگ نمی دارد و گل سر خروی سبز قبای شوخ چشم رعنا که ملک ریاحین و زینت بساتین است، مجاورت خار موجب ننگ و عار نمی شمرد که این دم سرد، اثری گرم نماید و این آب دیده، چشم بی آب را نمی دهد که گل وصل بشکفد و خار هجر فرو ریزد. پس قلم برگرفت و به مداد شوق بر بیاض کاغذ نبشت.