شاه زنگ

معنی کلمه شاه زنگ در لغت نامه دهخدا

شاه زنگ. [ هَِ زَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاکم و فرمانروای زنگ. سلطان زنگبار. || مجازاً شب را گویند وبعربی لیل خوانند. ( برهان قاطع ). کنایه از شب است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). صاحب فرهنگ نظام گوید: شاه زنگ استعاره برای آفتاب است. و پیداست که در بیان این معنی نظر بمعنی دیگر زنگ که آفتاب باشد بوده است.

معنی کلمه شاه زنگ در فرهنگ فارسی

حاکم و فرمانروای زنگ سلطان زنگبار

جملاتی از کاربرد کلمه شاه زنگ

گیرد اندر وقت جان شاه زنگ از بیم زنگ یابد اندر حال روی شاه چین از بیم چین
برآمد رومیی خفتانش از لعل که اسپ شاه زنگ افکند از آن نعل
شدند آن سیاهان بر شاه زنگ خبر باز دادند از آن روز تنگ
آمد از مشرق سپاه شاه زنگ چون شه رومی فروشد سوی شام
چو شاه زنگ برآورد لشکر از ممکن فرو گشاد سراپرده پادشاه ختن
دوشینه شاه زنگ برافراخت چون علم در وادی قرار شه روم زد قدم
همان زنگه ی شاوران شاه زنگ که با شاه همراه بودی به جنگ
تیره شب دیدم چو شاه زنگ با خیل و حشم افسری بر سر ز مینا و اندر آن افسر درر
خال است کرده جای در اطراف عارضت یا شاه زنگ تکیه زده بر سریر عاج
گر مثال دست شاه زنگ دارد زلف تو پس دو دست شاه زنگی بسته در زنجیر چیست