شاه تشنه لب
معنی کلمه شاه تشنه لب در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه شاه تشنه لب
سر زنان گفتند کای زاد بتول بهر شاه تشنه لب سبط رسول
زبان حال شاه تشنه لب را با سر مسلم بگویم تا کند اندر تزلزل ملک امکان را
فتاد با مژه خاک از ره پدر می رُفت به آه و ناله به آن شاه تشنه لب می گفت
یکی ز جمله خدام مجتبی ز وداد گذار وی ببر شاه تشنه لب افتاد
ریخت (حاجب) از غم فرزند شاه تشنه لب اشک خونین از دو چشمان همچو ابر نوبهار
بر سر نی راس شاه تشنه لب در تکلم شد به پیش بیادب
کرد بابک یا اخا ادرک اخا سوی برادر بر سر عباس راند از خیمه شاه تشنه لب خنک
دیده شاه تشنه لب کانطفل میپیچید به هم از دو مژگان اشک ریزد همچو در شاهوار
آن دم که شاه تشنه لب از صدر زین فتاد سیماب وار، لرزه به عرش برین افتاد