شاه باد

معنی کلمه شاه باد در لغت نامه دهخدا

شاه باد. ( اِمرکب ) باد شدید. باد سخت وزنده. طوفان :
چو طوفان کند شاه باد نهیبش
شود دفتر نه فلک جمله ابتر.محمدقلی ( از بهار عجم ).
شاه باد. ( اِ مرکب ) داماد شاه. ( ناظم الاطباء ). اما جای دیگر دیده نشد. و محتمل است که تصحیف شده شاه داماد باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه شاه باد

که شاه جهان جاودان شاه باد هنر رهبر و بخت همراه باد
ز یزدان بر آن شاه باد آفرین که نازد بدو تاج و تخت و نگین
گفت از اول که پنج نوبت شاه باد بالای چار بالش ماه
درود جهاندار بر شاه باد بلند اخترش افسر ماه باد
دولت شاه باد پاینده تیغش از خصم سر رباینده
با سِیرِ اخترِ فلکم داوری بَسیست انصافِ شاه باد در این قصه یاورم
گر به جهان زین نمط کس سخنی گفته است بنده به شمشیر شاه باد بریده زبان
تا جایی که بعد از بمباران مجلس و دستگیری آزادیخواهان … محمدعلی شاه باد به بروت انداخته و در موقع صرف ناهار می‌گوید: «آیا مشهدی باقر بقال (نماینده صنف بقال در مجلس) وکیل زورکی مجلس اجازه می‌دهد شاه مملکت ناهار را بخورد یا خیر» سپس قهقهه خنده را سر داد و در جایی دیگر گفته بود: «چرا باید من از مشهدی بقال … دستور بگیرم؟»
هم ز آفریدگان و هم از آفریدگار بر شاه باد هر نفسی آفرین شمار
مایه اخلاص من خاطر نشان شاه باد همچنان کاخلاص شه خاطر نشان آفتاب
همواره شاه باد خداوند و شاد باد بدخواه او نژند و سرافکنده و حزین