شاه انجم. [ هَِ اَ ج ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است. ( برهان ) ( از آنندراج ) : شاه انجم خادم لالای اوست خدمت لالاش از آن خواهم گزید.خاقانی.
معنی کلمه شاه انجم در فرهنگ فارسی
کنایه از آفتاب عالمتاب است
جملاتی از کاربرد کلمه شاه انجم
ور بود التفات خاطر تو شاه انجم دهد بذرّه خراج
آنکه خاک پای گردون سایش از روی شرف شاه انجم را کند بر تارک و سر افسری
آنکه بر خط وی ار سر ننهد کاتب چرخ شاه انجم ندهد راه سوی دیوانش
هر که روزی بست بهر بندگی او کمر شاه انجم را ز سر بر باید ار خواهد کلاه
خجسته در گه شاهنشه زمین و زمان که هست بر در او شاه انجم از او باش
شیر گردون صید تیر آسمان گیر تو باد شاه انجم بنده ی حکم جهانگیر تو باد
رخت آنجا که دارد جلوه خورشید که شاه انجم آید چیست ماتی
چو پیدا گشت تاج شاه انجم ز زیر هودج چرخ چهارم
خود نمیگوئی که خواهد بود ای ناقص خرد جز غلام شاه انجم چاکر کیوان غلام
صاحب اعظم نظام الدین که کرده تربیت رأی او را شاه انجم بهر صیت و اشتهار