شاه اخستان

معنی کلمه شاه اخستان در لغت نامه دهخدا

شاه اخستان. [ هَِ اَ س ِ ] ( اِخ ) ابن خاقان اکبر ابوالهیجاء فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه :
خلعت انصاف می دوزد کمر
خدمت شاه اخستان کرد آفتاب.خاقانی.لشروان شاه آخستان یمن
تری سعد السعود علی النواحی.خاقانی.رجوع به اخستان شود.

معنی کلمه شاه اخستان در فرهنگ فارسی

ابن خاقان اکبر ابوالهیجائ فخرالدین منوچهر بن فریدون شروانشاه .

جملاتی از کاربرد کلمه شاه اخستان

در بر دف هر آنچه حیوانند یاد شاه اخستان کنند همه
گوئی اندر بر حمایل چرخ را خنجر شاه اخستان بنمود صبح
روز و شب را ز آشتی با یکدگر دولت شاه اخستان آمیخته
اگر شد سهی سرو شاه اخستان تو سرسبز بادی دراین گلستان
یا نه سلطان آتسز روزی هزار اسب آورد یا مگر شاه اخستان نزد شروان می‌رسد
جان‌بخش ابوالمظفر شاه اخستان که هر دم با عهد او بقا را پیمان تازه بینی
دفع این طوفان بادی را سبب دولت شاه اخستان دانسته‌اند
از حجاب غیب چون ماه از غمام نصرت شاه اخستان آمد برون
راوی خاقانی اینک مرحبا مدحت شاه اخستان آخر کجاست
در زحل گوئی شعاع آفتاب از کف شاه اخستان پوشیده‌اند