معنی کلمه شاذان در لغت نامه دهخدا
شاذان. ( اِخ ) ابن بحر. صاحب اصل کتاب المذاکرات ابومعشر بلخی. رجوع به اخبار الحکماء ابن القفطی ص 242 و عیون الانباء ج 1 ص 207 شود.
شاذان. ( اِخ ) ابن برزین طوسی. یکی از دستیاران ابومنصور المعمری در گرد آوردن شاهنامه است. رجوع به شادان برزین و فهرست ولف و مزدیسنا تألیف دکتر معین ص 369 و 386 شود.
شاذان. ( اِخ ) ابن جبرئیل بن اسماعیل بن ابی طالب قمی متوطن مدینه ، فقیه شیعی سده ششم مکنی به ابوالفضل و ملقب به سدیدالملة والدین ، از ثقات محدثین و معاصر صاحب کتاب «السرائر» است. او راست کتاب «الفضائل » که در آن نوادر اخبار مناقب و معجزات فراهم آمده و کتاب «ازاحة العلة فی معرقه القبله » که از تبحر او در علم نجوم حکایت میکند و کتاب «تحفة المؤلف الناظم و عمدة المکلف الصائم ». ( از روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات و یادداشت مؤلف ).
شاذان. ( اِخ ) ابن عامر، مکنی به ابوعبدالرحمن. رجوع به شاذان الاسود شود.
شاذان. ( اِخ )ابن نعیم. از محدثین است. ( ریحانة الادب ).
شاذان. ( اِخ ) اسحاق بن ابراهیم بن زید. از روات حدیث است و در المصاحف نام او در روایت حدیثی درباره خرید و فروش مصاحف یاد شده است. رجوع به المصاحف ص 176 و اسحاق بن ابراهیم بن زید شود.
شاذان. ( اِخ )... بلخی :و شاذان بلخی گفته است که دوران بقای ملت اسلام سیصدو بیست سال خواهد بود و دروغ بودن این گفتار هم اکنون ثابت شده است. ( ترجمه مقدمه ابن خلدون ص 675 ).