شاخ گیسو. [ خ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از پاره ای موی است که یکجا در سر جمع شده باشد. ( برهان قاطع ). کنایه از پاره ای موی یکسو شده باشد و آن را به هندی لت گویند. ( انجمن آرای ناصری ). جعد و حلقه های زلف و کاکل. ( ناظم الاطباء ) : ز هر سو شاخ گیسو شانه میکرد بنفشه بر سر گل دانه میکرد.نظامی ( از انجمن آرای ناصری ).چو آید برقص آن بت خوش ادا شود زیورش ارغنون از صدا. گل عیش از گلبن روی او بر ذوق از شاخ گیسوی او.ملاطغرا ( از آنندراج ).
معنی کلمه شاخ گیسو در فرهنگ فارسی
کنایه از پاره موی است که یکجا در سر جمع شده باشد .
جملاتی از کاربرد کلمه شاخ گیسو
فرو پوشید گلناری پرندی بر او هر شاخ گیسو چون کمندی
ز هر سو شاخ گیسو شانه میکرد بنفشه بر سر گل دانه میکرد