شاخ سمن
معنی کلمه شاخ سمن در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه شاخ سمن
ز بس که بر رخ خورشید زد دو دست به خشم گلش چو شاخ سمن گشت و برگ نیلوفر
نیکخواهت باد چون شاخ سمن وقت بهار بدسگالت باد چون برگ رزان وقت خزان
بر ره دل شاخ سمن کاشته خار به نوکِّ مژه برداشته
نه با تو نسبت سرو چمن شود پیوند نه شاخ سبزه به شاخ سمن شود پیوند
آن شاخ سمن که روی خندان دراد می نتواند که سیم پنهان دارد
خمآورده از بار شاخ سمن صنم گشته پالیز و گلبن شمن
زمین ز سبزه تر، چون صحیفه گردون چمن ز شاخ سمن با طویله پروین
خوشتر از شاخ سپیدار بود شاخ سمن بهتر از نارون و مشک بود سرو روان
در اشک چهار شاخ آن شاخ سمن شد باز چهار شاخ کفته رخ من
دسته گل نبسته ام شاخ سمن نچیده ام تحفه چه آورم بگو لایق بزم دوستان