معنی کلمه سلق در لغت نامه دهخدا
سلق. [ س ُ ل ُ ] ( اِ ) کیسه بزرگ چرمینی را گویند که اصناف و اجلاف برمیان بندند. ( برهان ). خریطه بزرگ چرمین. ( ناظم الاطباء ) :
خلیلدان چو درآید بنطق با چمته
سلق ز تسمه زند بند بر زبان نصیح.نظام قاری ( دیوان ص 54 ).خانه های سلق خراب مباد
کانچه دارم ز یمن دولت اوست.نظام قاری ( دیوان ص 52 ).ای سلق اهل درم از تو ندارند گریز
مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست.نظام قاری ( دیوان ص 41 ).سربند شلوار افراشتن
وزو چشم بند سلق داشتن.