معنی کلمه سغراق در لغت نامه دهخدا
چون رها کردی هوا از بیم حق
دررسد سغراق از تسنیم حق.مولوی. || پیاله شراب می. ( آنندراج ) : و ندیم شاه از دست ساقی مجلس افروز بزم آرای سغراق آب آتش فشان بپای می گرفت. ( از تاج المآثر ).
در گلستان عدم چون بیخودیست
مستی از سغراق لطف ایزدیست.مولوی.مست گشت او باز از آن سغراق رفت
آن وصیت هاش از ظاهر برفت.( مثنوی ). || می.( آنندراج ) :
رونق گرفت مجلس ساقی شراب در ده
سغراق آتش افشان یاقوت ناب در ده.( از تاج المآثر ).