سرگر

معنی کلمه سرگر در لغت نامه دهخدا

سرگر. [ س َ / س ُ گ َ ] ( ص مرکب ) کفشگر و کفشدوز. ( برهان ). کفشگر و کفشدوز، چه سر بمعنی یک نوع کفشی است که زیر آن از چرم است و روی آن از ریسمان بافته و در شیراز متداول. ( آنندراج ) :
ای سنایی کسی بجد و بجهد
سرگری را سخن سرای کند.سنایی ( از جهانگیری ).
سرگر. [ س ُ گ َ ] ( ص مرکب ) بوزه فروش و بوزه ساز، چه سر بمعنی شرابی که از آرد برنج سازند. ( برهان ) ( آنندراج ). بوزه گر. ( جهانگیری ).

معنی کلمه سرگر در فرهنگ عمید

گیوه دوز، گیوه فروش.

معنی کلمه سرگر در فرهنگ فارسی

بوزه فروش و بوزه ساز چه سر بمعنی شرابی که از آرد برنج سازد . بوزه گر .

جملاتی از کاربرد کلمه سرگر

ز سرگر برآریم از کینه پوست نبینی در آن پرده جز مهر دوست
ز بس بر سر خیال آن گل رخسار می‌گردد به سرگر مشت خاری می‌زنم گلزار می‌گردد
گفتی که برافشان سرگر عاشق جانبازی من بهر نثار تو کی اینقدر اندیشم