سرکوفته

معنی کلمه سرکوفته در لغت نامه دهخدا

سرکوفته. [ س َ ت َ / ت ِ] ( ن مف مرکب ) که سر او را کوفته باشند :
چون مار ز سوراخ برون آید و بی شک
سرکوفته شد مار که بر رهگذر آمد.مجیر بیلقانی.سرکوفته مارم نتوانم که نپیچم.سعدی.خشم ماری است که سرکوفته می باید داشت
حرص موری است که در زیر زمین می باید.صائب. || نابود. مضمحل :
سرکوفته و جگردریده
موی از بن گوشها بریده.نظامی.و به تخصیص دهاقین از کثرت عوارض سرکوفته و پایمال شد. ( جهانگشای جوینی ).
عذرش بنه ار بزیر سنگی
سرکوفته ای چو مار برگشت.سعدی.

معنی کلمه سرکوفته در فرهنگ عمید

۱. سرکوبیده، سرکوب شده.
۲. جانوری که سرش را کوبیده و شکسته باشند: مار سرکوفته.

معنی کلمه سرکوفته در فرهنگ فارسی

که سر او را کوفته باشند . یا نابود . مضمحل .

جملاتی از کاربرد کلمه سرکوفته

وآن شاه کو بپیچد گردن ز امر تو سرکوفته به گز علایی چو مار باد
بر اعتماد زر که مباداش تن درست سرکوفته چو سکّه ز بس زخم منکرم
آخر این مور میان بسته افتان خیزان چه خطا داشت که سرکوفته چون مار برفت
شیوه‌های پیچیده گوناگونی در بازی درمانی وجود دارد،ولی همه آن‌ها را می‌توان به دو طبقه اصلی تقسیم کرد:۱-تشخیصی،که در آن رفتار کودک در یک موقعیت بازی،الگوهایی را که حاکی از مشکلات هیجانی و اجتماعی-تعاملی ویژه‌است آشکار می‌کند.۲-درمانی،که در آن محیط بازی شرایطی را فراهم می‌آورد که هیجان‌ها و احساس‌های سرکوفته امکان بیان آزادانه را پیدا می‌کنند.کاربرد نخست،از بسیاری جهات ،نوعی آزمون فرافکن در زندگی واقعی و مورد دوم از مفهوم نظری تخلیه هیجانی(پالایش)مشتق شده‌است.