سروم

معنی کلمه سروم در فرهنگ عمید

= سَرُم

جملاتی از کاربرد کلمه سروم

از باغ وصل توست چو سروم به دست باد پایم به گل فرو شده، سر رفته در هوا
برین در من چو سروم دیگران گل روند ایشان و من پاینده باشم
رفیق از گل و سروم آسوده دارد بت سروقدی مه گلعذاری
حسد تهمت آزادی سروم بگداخت این مرادی است که بر تهمت او هم حسد است
به زیر سایه سروم به خاک بسپارید که سرسپارده بودم به سرو بالایی
درین بستانسرا این شیوه سروم خوش افتاده که با دست تهی پیوسته روی تازه ای دارد
به عشقت تا چو سروم پای در بند لقب آزاده یک رنگ دارم
پریشان‌تر کن از گیسوی سروم که سازد آشیان بر سر تذروم
بوستان جنّتست و سروم حور تیره شب ظلمتست و ما هم نور
مرا به سال مزن طعنه گر کهن شده سروم که تو به تازگی عمر هم‌چو گل به نوایی