سرق

معنی کلمه سرق در لغت نامه دهخدا

سرق. [ س َ رَ / رِ ] ( ع مص ) دزدی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ).
سرق. [ س َ رَ ] ( ع مص ) پوشیده شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || فروهشته شدن : سرقت مفاصله ؛ فروهشته گردید بند اعضای او. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
سرق. [ س َ رَ ] ( معرب ، اِ ) شقهای حریر یا حریر سپید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به المعرب جوالیقی ص 182 شود.
سرق. [ س َ رِ ] ( ع اِمص ) دزدی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). اسم است از سَرَق َ. ( از اقرب الموارد ).
سرق. [ س ُرْ رَ ] ( اِخ ) یکی از بلوکات اهواز است. اردشیربن اسفندیار در اینجا نهری کنده و در سواحل آن شهرهایی بنا کرده. شهر عمده این بلوک را دورق نامند. ( از معجم البلدان ).

معنی کلمه سرق در فرهنگ فارسی

یکی از بلوکات اهواز است

معنی کلمه سرق در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَرَقَ: دزدی کرد
ریشه کلمه:
سرق (۹ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه سرق

و عن عطاء بن یسار عن ابی الدرداء: انه سمع رسول اللَّه (ص) یقصّ علی المنبر و هو یقول: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ. قلت و ان زنا و ان سرق یا رسول اللَّه فقال رسول اللَّه (ص) الثانیة: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ. فقلت الثانیة: و ان زنا و ان سرق یا رسول اللَّه. فقال رسول اللَّه (ص) الثالثة: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ فقلت الثالثة: و ان زنا و ان سرق یا رسول اللَّه. فقال: و ان رغم انف ابی الدرداء.
روی ابو هریرة أن النبی (ص) قال فی السارق: «ان سرق فاقطعوا یده، ثمّ ان سرق فاقطعوا رجله، ثمّ ان سرق فاقطعوا یده، ثمّ ان سرق فاقطعوا رجله».