سخن باطل

معنی کلمه سخن باطل در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سخن باطل (قرآن). باطل در لغت، قرآن و حدیث، اسم فاعل از بطلان است و دارای مفهوم تقابلی «ضد حق» است.
دروغ بستن به خدا، سخنی باطل و سبب قرار گرفتن در زمره ستمکارترین افراد است.«ومن اظـلم ممن افتری علی الله کذبا... الیوم تجزون عذاب الهون بما کنتم تقولون علی الله غیر الحق...»؛ چه کسی ستمکارتر است از کسی که دروغی به خدا ببندد، یا بگوید: «بر من، وحی فرستاده شده»، در حالی که به او وحی نشده است، و کسی که بگوید: «من نیز همانند آنچه خدا نازل کرده است، نازل می کنم»؟! و اگر ببینی هنگامی که (این) ظالمان در شداید مرگ فرو رفته اند، و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان می گویند: «جان خود را خارج سازید! امروز در برابر دروغهایی که به خدا بستید و نسبت به آیات او تکبّر ورزیدید، مجازات خوارکننده ای خواهید دید»! (به حال آنها تأسف خواهی خورد)
ادعای دروغین
ادعای دروغین دریافت وحی ، سخنی باطل و ناحق می باشد.ومن اظـلم ممن افتری علی الله کذبا او قال اوحی الی ولم یوح الیه شیء... الیوم تجزون عذاب الهون بما کنتم تقولون علی الله غیر الحق...
ادعای همسان آوردن
ادعای همسان آوردن برای قرآن ، سخنی باطل و ناحق است.ومن اظـلم ممن افتری علی الله کذبا... ومن قال سانزل مثل مآ انزل الله... الیوم تجزون عذاب الهون بما کنتم تقولون علی الله غیر الحق...
اجتناب از سخن باطل
...

جملاتی از کاربرد کلمه سخن باطل

قول دیگر آنست که این آیت در شأن جهودان فرو آمد که گفتند: صاحب ما مسیح بن داود یعنی دجال در آخر الزمان بیرون آید و سلطان او در برّ و بحر منبسط گردد و ملک زمین با ما افتد و ما بر عرب غلبه کنیم، رب العالمین گفت: ما هُمْ بِبالِغِیهِ این جهودان که این سخن باطل میگویند خود بدجّال در نرسند، اما تو ای محمد بما استعاذت کن از فتنه دجال و شر وی فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ من فتنة الدجال، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.
و اندر این آیت رد قدریان است که میگویند: ان اللَّه لا یعلم الشی‌ء حتی یکون. میگویند: چیزی تا نبود علم خدا در آن روان نبود، و این سخن باطل است و محال، از بهر آنکه این فعل از ایشان نبود، و نخواهد بود، که ایشان را با دنیا نخواهند فرستاد، و نه آن خواهند گفت، و رب العزة بعلم قدیم خویش خبر میدهد که اگر ایشان را باز گذارند با دنیا، ایمان نیارند، از آنکه علم قدیم بر ایشان سابق است، همه میداند آنچه بود و آنچه نبود، آنچه کردند و آنچه نکردند.
فکر کر دم که دگر نان نخورم روزی چند دل بخندید چو گل بر سخن باطل من
بنزد عاشق جز ذکر تو سخن باطل بنزد بنده به جز عشق تو هنر معیوب