سجده گاه

معنی کلمه سجده گاه در لغت نامه دهخدا

سجده گاه. [ س َ / س ِ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) قبله. ( ترجمان القرآن ). مسجد. جای سجده. قبله گاه که در آنجا پیشانی بخاک نهند تواضع را :
شهی که بارگه اوست سجده گاه ملوک
همی برند بر آن سجده گه ملوک نماز.سوزنی.ساعتی در خدای خود نالید
روی در سجده گاه خود مالید.نظامی.رفت در مسجد سوی محراب شد
سجده گاه از اشک شه پر آب شد.مولوی.او خدو انداخت بر رویی که ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه.( مثنوی ).سجده گاه هفت اقلیم است مسندگاه تو
قبله هفت آسمانست آسمان آفتاب.عرفی ( از آنندراج ).

معنی کلمه سجده گاه در فرهنگ عمید

۱. جای سجده کردن.
۲. محل عبادت.
۳. مسجد.

معنی کلمه سجده گاه در فرهنگ فارسی

آنجا که خدا را سجده کنند محل عبادت .

جملاتی از کاربرد کلمه سجده گاه

آن قبله و سجده گاه جان را آن عشرت و جای ایمنی را
بباید کرد غسل از خون خویشت که تا آن سجده گاه آرند پیشت
اگر ز لوث ریا سجده گاه باید پاک به غیر دامن مستان نماز نتوان کرد
که شد سجده گاه ملایک همه در آن انبیا را ارائک همه
بتکده شد سجده گاه برهمن کعبه و زمزم شده رکن حطیم
یاد خاک مرقدت تا سجده گاه دل شده هست نور جبههٔ صبح از شب یلدای من
سرکشی از سر بنه چون آتش سوزان که کرد سجده گاه سرفرازان خاک را افتادگی
نگشتی سجده گاه خلق عالم تا ابد کعبه نکردی در ازل گر سجده بر محراب ابرویت
مرا بکعبه چه خوانی برب کعبه قسم که سجده گاه من ابروی آن کمان ابروست
شد از محبت تو خاک سجده گاه ملک چو سرو قامت تو سایه بر زمین انداخت