ساغر زده
معنی کلمه ساغر زده در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه ساغر زده
جامی از لعل تو هرگز نزده ساغر عیش کش نه سنگین دل تو سنگ به ساغر زده است
زده جام غضب آن غمزه مگر غمزدهای طاق ابروی تو را گفته و ساغر زده است
یقین که لاله ساغر زده پرستدمی نشانده عادل عهدش مگر زمی بکنار
چه غم از کشمکش گردش دوران دارد هر که با چشم تو ساغر زده دورانی چند
گر بی تو به بزم عیش ساغر زده ام صد غوطه به خون دیده تر زده ام
لاله ساغر زده بر سنگ و لب از می شسته شاه عادل مگر این سد شریعت بسته
گرچه زاهد نیم، آداب وضو می دانم شسته ام دست ز سجاده و ساغر زده ام
لغز میکده عجز رساست پای پر آبله ساغر زده است
در جگر گریه افسوس مرا شیشه شکست تا که را باز فلک سنگ به ساغر زده است
مدد حسن تو امروز فزونست مگر؟ دوش در بزم ملک نصفی و ساغر زده ای