جملاتی از کاربرد کلمه ساعدین
نجس العین گشته دولت ما تا بساقین و ساعدین و یدین
ور از دو ساق غلمان ناید قلم به دست از ساعدین آن بت ترسا بیاورید
بگیر آخر ، یک باده ، بی هزار مصاف ز ساقیان سمن ساعدین و سیمین ساق
از خواندنش روان گشت خون بر رخم زماقین وز خون نگار بستم بر ساعدین و ساقین