ساز کار. [ زِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلت کار. آلات اهل صنایع. ( شعوری ج 2 ورق 59 ). آلت طرب و ساز آلت کار و صنعت. ( ناظم الاطباء ). دست افزار. || سامان و درستی و نظم و سلامت کار : گر ز پی ساز کار، در الف آز سین سلامت فزودمی چه غمستی ؟خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 805 ).|| عرصه. عدة. ( ترجمان القرآن ). ساختگی.
معنی کلمه ساز کار در فرهنگ فارسی
( صفت ) هم آهنگ هم آواز .
جملاتی از کاربرد کلمه ساز کار
گر ز پی ساز کار در الف آز سین سلامت فزودمی چه غمستی
کارم زتو البته نمی گیرد ساز کار من بیچاره حدیثی است دراز
ببد شاه چندی بر آن رزمگاه بدان تا کند ساز کار سپاه
وز آن پس بدو گفت بر ساز کار که باید شدن سوی ایران دیار
گفتم ای چاره ساز کار همه بشنو این فغان زار همه
در میان مهم من نه پای ساز کار مرا نظام انجام
کارم ز تو البته نمیگردد ساز کار من بیچاره حدیثی است دراز
کردم بهوس عمارتی اندر دل وز آلت و ساز کار بودم غافل
بر تخت شهنشاهی جاوید همی ساز کار همه آفاق به عدل و نظر خویش
چو بینی بدان، کآمدم با سپاه تو بر ساز کار و برآرای گاه