ساز لشکر
معنی کلمه ساز لشکر در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه ساز لشکر
چو لشکرگه بزد بر دشت آمل جهان از ساز لشکر گشت پر گُل
ز آهن آن سلاح لشکر کن وز زرش برگ و ساز لشکر دار
دگرباره شه ساز لشکر گرفت جهان سربسر گرز و خنجر گرفت
فرستاده چون نزد قیصر رسید به دشت آمد و ساز لشکر بدید
از بهر ساز لشکر منصور او کند چرخ از شهاب تیر وز قوس قزح کمان
همی کن ساز لشکر تا من آیم که من خود زود بندت برگشایم