ساز راه
جملاتی از کاربرد کلمه ساز راه
به آرایش و ساز راه اندر است به تدبیر دیدار شاه اندر است
فکر پرواز گلستان دارد اندرسر کلیم ساز راه گلشن کشمیر سامان کرده است
بر نشست آنگاه ساز راه کرد مرمرا با خویشتن همراه کرد
به نوعی ساز راه کاروان گل که نتوان کرد الا شهر منزل
ترک دنیا گیر و کار مرگ ساز راه بس دورست ره را برگ ساز
که یک سر همه ساز راه آورید سوی بارگاه سپهبد روید
چو از قیصر اجازت یافت جمشید به ساز راه شد مشغول خورشید
زین همه انواع دانش روز مرگ دانش فقرست ساز راه و برگ
برگ «و» ساز راه کن پیرا که وقت رفتن است مرد عقبی شو مکن با اهل دنیا اتصال
ای دل آخر خون جان از جام ساز راه بی آغاز را انجام ساز