معنی کلمه زکنج در لغت نامه دهخدا زکنج. [ زُ ک َ ] ( اِ ) کاسه سفالین بزرگ باشد. ( برهان ). کاسه سفالین بزرگ. ( فرهنگ رشیدی ). کاسه سفالین است. ( انجمن آرا ). آیا «ز» در زکنج جزو کلمه است ؟ آیا بر طبق مثل ( کوزه گر از کوزه شکسته آب میخورد ) کلمه بمعنی کوزه شکسته نیست ؟ ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : پیراهنت دریده و استاد درزیی چون کوزه گرز کنج همی آبخور کنی.رشید اعور ( از فرهنگ رشیدی ).رجوع به ماده بعد شود. || طبق و خوانچه بزرگ. ( ناظم الاطباء ).
جملاتی از کاربرد کلمه زکنج قناعتی کن و رو کنج عزلتی بگزین زکنج فقر تفاخر به پادشاهان کن بسکه خرسندم زکنج فقر کاسیبش مباد نعمت الوان بود غمهای رنگارنگ من هر که او را چشمه حیوان زکنج لب بجوشد لاجرم خضر خط او دیبه خضرا بپوشد