معنی کلمه زودا در لغت نامه دهخدا
نیک و بد این عالم پیش و پس کار او
زودا که تو دریابی زودا که تو بنگاری.منوچهری ( یادداشت ایضاً ).شکل دندان و قد و زلف تو زودا که برو
سین و نون و الف و یا همه تاوان آرند.سنائی ( دیوان چ سنگی ص 33 ).چون منجم نظر افکند به پیشانی من
گفت زودا که سرت در خم چوگان گردد.سنجر کاشی ( از آنندراج ).آن جام که از رأی منیر تو فلک ساخت
زودا که کند غنچه گل شهرت جم را.عرفی ( ایضاً ).رجوع به زود و دیگر ترکیبهای آن شود.