زجر کشیدن

معنی کلمه زجر کشیدن در لغت نامه دهخدا

زجر کشیدن. [ زَ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) رنج کشیدن. آزار کشیدن. تحمل مشقت و آزار دیگری کردن. بیماری یا دردی داشتن. ستم کشیدن. رجوع به زجر، زجرکش ، زجر دادن و زجر کشیده شود.

معنی کلمه زجر کشیدن در فرهنگ فارسی

زنج کشیدن بیماری یا دردی داشتن

جملاتی از کاربرد کلمه زجر کشیدن

با این وجود بسیار مورد تعجب است که ملکه وانگ و بانو شیائو چطور قادر به تحمل شکنجه های چند روزه غیر انسانی تا سر حد مرگ بودند، و او و بانو شیائو دو روز در کوزه های شراب زجر کشیدن تا این که سر بریده شدن و بدشان در آتش سوخت و این مرگ غیر انسانی برای تاریخ‌نگارها بسیار جنجالی است، همچنین هیچ مقبر و افتخار پس از مرگی برای آنها وجود ندارد و خاکستر بدن آنها را به طور مساوی در هم آغشته کردن و در چهار گوشه پایتخت چانگآن در هوا پخش کردن.
چهره‌ای که اغلب برگمن در فیلم‌هایش بازی می‌کرد نشان دهنده زنی بود که انگار برای زجر کشیدن آفریده شده بود؛ زنی که تحمل بالایی داشت و به جای اینکه گلایه‌ای داشته باشد فقط با نگاه‌هایش حرف می‌زد. اغلب در جدال عشق دربرابر مرد موردعلاقه‌ای شکست می‌خورد و قربانی می‌شد. او اوج این بازی‌ها را در فیلم‌های کازابلانکا و بدنام به نمایش گذاشت که هر دو فیلم جزو باارزش‌ترین دارایی‌های عاشقانه تاریخ سینما به حساب می‌آیند.