زرتار. [ زَ ] ( ص مرکب ) چیزی که از تارهای زر ساخته باشند چون طره زرتار که بر گوشه دستار زنند. ( آنندراج ). دارای تارهای طلا. ( فرهنگ فارسی معین ) : مباش در پی زینت که طره زرتار به فرق مرده دلان شمع بر مزاربود.صائب ( از آنندراج ). || زربفت. ( فرهنگ فارسی معین ). || که تار زرین دارد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). تارهایی برنگ زر چون گیسوی زرتار و اشعه زرتار آفتاب و جز اینها : بگشود گره ز زلف زرتار محبوبه نیلگون عماری.دهخدا.
معنی کلمه زرتار در فرهنگ عمید
ویژگی پارچه ای که تارهای زر در آن به کار برده باشند، پارچۀ زردوزی شده، زربفت، زری.
معنی کلمه زرتار در فرهنگ فارسی
( صفت ) دارای تارهای طلا زربفت . چیزی که از تار های زر ساخته باشند چون طره زرتار که بر گوشه دستار زنند زر بفت که تار زرین دارد
جملاتی از کاربرد کلمه زرتار
از ریاضت در گداز دل چو پا قایم کنی همچو شمعت هیچ باک از کسوت زرتار نیست
خود جامه در برت هست، دستار بر سرت هست گر بیم محشرت هست، زرتار گو نباشد!
ز عکس ماه و موج آب در شبها به جوش آیم که پندارم بت من چیرهٔ زرتار میپیچد
مباش در پی زینت که طره زرتار به فرق مرده دلان شمع برمزاربود
درویش اگر کسو فقر تو بپوشد بر تاج کی و جامه زرتار بخندد
بر فرق سبکروح من از طشت پرآتش صد پرده بود طره زرتار گرانتر
چنانکه نقره کند صبحدم مس شب را لباس تار تو زرتار میکند مهتاب
طبع قاری چو عروسیست که دایم کوید شرب کو تافته کو اطلس زرتار کجاست
در این شعر، علاوه بر قافیههای اصلی، مصراعهای اول هر بیت، قافیه مستقلی دارند. بنابراین موسیقی شعر از آواهای موزون غنی است. قافیهٔ مصراعهای اول (تار، اسحار، زرتار و پدیدار)، با قافیهٔ مصراع آخر (یاد آر) یکی است. قافیهٔ این مصراعها با قافیهٔ مصراعهای بعدیشان (سیاهکاری، خماری، عماری و حصاری) نیز شباهت آوایی و کتبی زیادی دارند (ار و اری). علاوه بر این، ایجاد شباهتهای آوایی در درون هر بند، باعث غنای موسیقی درونی شعر شده است، چنانکه به باورِ هرمز مالکی، نویسنده، قافیهٔ اصلی بند چهارم، که در آن آوای «ان» تکرار میشود، «آن» شاهد نغز بزم عرفان را تداعی میکند که به گناه «آن» مردم نادان، در بادیه «جان» سپردهاست.
نگه کن بر این چتر افراشته که زر تاروار است و زرتار نیست
ای اطلس زرتار غم عشق چه جنسی کاین دیبه بیرنگ بهر کارگهی نیست