زحمت کشی

معنی کلمه زحمت کشی در لغت نامه دهخدا

زحمتکشی. [ زَ م َ ک َ / ک ِ ] ( حامص مرکب ) ( در تداول امروز پارسی زبانان ) کارگری. پیشه وری. زحمت کشیدن.کارگر بودن. رنجبر بودن. جزء طبقه کارگر و زحمت کش بودن. گویند: او نان زحمت کشی میخورد؛ یعنی وسائل زندگی خود را از راه کار و کوشش تأمین میکند. با کد یمین و عرق جبین نان در می آورد. رجوع به رنجبر، کارگر، زحمت کش و زحمت شود. || ( ص نسبی ) فقیرانه. کارگری. گویند: او زندگی زحمت کشی دارد، یعنی زندگی کارگری ، دستگاه فقیرانه. ونیزگویند: فلان کس نان زحمتکشی میخورد؛ یعنی نان بخور و نمیر دارد ودارای درآمدی اندک و ناچیز است.

جملاتی از کاربرد کلمه زحمت کشی

چو شکوة تو بهست از دعای هر که بجز تست چه لازمست که زحمت کشی دعا بنویسی