زجور

معنی کلمه زجور در لغت نامه دهخدا

زجور. [ زَ ] ( ع ص ) شترماده ای که بچشم بشناسد و ببوی کردن ناشناس گردد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ناقه ای که شیر ندهد تا آنکه زجر کرده شود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ناقه ای که بچه دیگر را بوی کند و شیر ندهد. ( منتهی الارب ). ناقه علوق را گویند و علوق ناقه ای است که با بچه دیگر مهربانی کند و بو کند اما شیر ندهد و از شیر دادنش امتناع ورزد. ( از اقرب الموارد ذیل زجور و علوق ). || ( اِ ) ( بمجاز ) جنگ. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه زجور در فرهنگ فارسی

شتر ماده ای که به چشم بشناسد و به بوی کردن نا شناس گردد ناقه ای که شیر ندهد تا آنکه زجر کرده شود مجازا جنگ

جملاتی از کاربرد کلمه زجور

مرا چو چشمه شده چشم ها زجور فلک کنم به ناخن از آن روی وی بر رخسار
شهش گفت ای عم والا گهر زجور یزید آمدم بی پدر
تهی گشت گیتی زجور و فساد که شد کشته در جنگ ابن زیاد
مویم چو قیر بود که در عشقت آمدم قیر مرا زجور و جفا شیر کرده ای
برنپیچم سر زجور بیحسابت از کمند دستت از دامن نمیدارم الی یوم حساب
زجور دهر الف چون نون شده‌ستم زجور دهر الف چون نون شود،نون
ز دست فتنه این اختران سیمابی زجور کینه این آسمان زنگاری
دستی که زجور چرخ بر سر دارم در دامن هرکه می زنم سودی نیست
یک چند زجور تو برآسایم گر دولت عافیت دهد دادم
فلک لبالب کردی جهان زجور و ستم اگر نه سنگ تو می آمدیش بردندان