روزه دار

معنی کلمه روزه دار در لغت نامه دهخدا

روزه دار. [ زَ / زِ] ( نف مرکب ) صائم. ( منتهی الارب ) ( فرهنگ فارسی معین ). آنکه روزه گرفته. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بفر علم و دانش روزه دار است
همان بی طاعتی بسیارخواری.ناصرخسرو.عاریت برده ز کام روزه داران بوی مشک
در لب خم کرده زخم ضیمران انگیخته.خاقانی.عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست
پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا.خاقانی.نوشین چو دم صبوح خواران
مشکین چو دهان روزه داران.خاقانی.ز من پرس فرسوده روزگار
که بر سفره حسرت خورد روزه دار.سعدی ( بوستان ).بازآ که در فراق تو چشم امیدوار
چون گوش روزه دار بر اﷲاکبر است.سعدی.آن روز که روزه دار بودی موافقت کردی و روزه را گشادی. ( انیس الطالبین ).

معنی کلمه روزه دار در فرهنگ عمید

کسی که روزه گرفته، روزه گیر، صائم.

جملاتی از کاربرد کلمه روزه دار

این روستا از نظر امکانات تحصیلی از جمله نادرترین روستاها به حساب می‌آید به این صورت که درابتدا شاید مربوط به سال‌های قبل از ۱۳۴۰ باشد که خانمی به نام ملا صدیقه که همسر حاج اصغر روزه دار بود جهت تحصیل کودکان مکتب خانه ای را دراین روستا راه اندازی نمود که تا چندین سال جای خالی مدرسه را دراین روستا پر می‌کرد. این خود نشان ان است که زنان روستا در آن موقعیت زمانی از بینش بازی بر خوردار بوده‌اند و در سال ۱۳۴۷ نیز مدرسه ابتدایی دراین روستا احداث شد که در حال حاضر نیز مورد استفاده کودکان روستا می‌باشد نام این مدرسه امیر کبیر است.
مردان برای متقیان عین راحت است بر روزه دار عید بود راحت سفر
آن گه گفت: لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ روزه بدان فرمود تا به پرهیزید از طعام و شراب و مباشرت در حال روزه داشتن، و این تنبیهی عظیم است خلق را که چون روزه دار را بحکم روزه از ملک مباح و شهوت راندن حلال می‌باز دارند از ملک دیگران و حرامها اولی‌تر که باز ایستند، و از شهوت راندن بآن معنی باز داشتند تا مسالک شیطان در باطن روزه دار بسته شود، و راه بوی فرو گیرد تا وسوسه نکند، و الیه الاشارة
در کنار مادر دهریم طفل روزه دار رفت ایامی که پستان اهل پرشیر بود
نقلست که یک روز روزه دار بود و روزه بنماز دیگر رسیده بود در بازار می‌رفت سقائی می‌گفت که رحم الله من شرب. خدای بر آنکس رحمت کند که ازین آب بخورد بگرفت و بخورد.
کنند دست دعا سوی آفتاب رخت چنانکه سوی مه عید روزه دار انگشت
چون لب خم شد موافق با دهان روزه دار سر به مشک آلوده یک ماهش معطر ساختند
بچشم و گوش و زبان روزه دار اگر داری و گرنه دان که خری بازمانده ز علف
در چین سر زلف تو گوش امید تا چند چو روزه دار بر شام کنی
تا رخ هر روزه دار در هوس شام عید روز بروز از گداز هست چو مه بر شکست
زتو بساطم چونان که بوستان زبهار بتو نشاطم چونان که روزه دار بعید
روزه اهل حق: هر اهل حق موظف است سه روز در سال روزه دار باشد. پیروان اهل حق غالباً، آن را در زمستان به جای می‌آورند و به آن «روزه مرنوی» گویند. با این حال در مورد تاریخ و نام این سه روز بین تمامی گروه‌های اهل حق وحدت عقیده وجود ندارد. حتی گروه‌هایی از اهل حق از جمله آتش بگی روزه مرنوی را بر خود حرام می‌دانند و آن را به‌جای نمی‌آورند.