رواسی

معنی کلمه رواسی در لغت نامه دهخدا

رؤاسی. [ رُ آ سی ی ] ( ع ص ) بزرگ سر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
رؤاسی. [ رُ آ ] ( ص نسبی ) نسبت است به رؤاس و او حرث بن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعةبن قیس عیلان است. || نسبت است به رؤاس بن دالان بن سابقة... ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رؤاسی. [ رُ آ ] ( اِخ ) ابوجعفر محمدبن ابی سارةبن اخی معاذ الهراء الرؤاسی. و او بقول ثعلب نخستین کس است از کوفیان که نحو را وضع کرد و تصانیفی در نحو بدومنسوب است. وی بجهت بزرگی سرش بدین نسبت خوانده شد.( از اللباب فی تهذیب الانساب ). محمدبن ابی سارة نیلی ،مکنی به ابوجعفر. لغوی نحوی کوفی و او اول کس است از کوفیان که کتابی در نحو کرد. و در کتاب سیبویه هر جا «قال الکوفی » گوید مراد همین رؤاسی است و او معاصر خلیل بوده است. و از اوست : کتاب الفیصل. کتاب التصغیر. کتاب معانی القرآن. کتاب الوقف و الابتداء. کتاب الوقف و الابتداء الصغیر. ( از الفهرست ابن ندیم ).
رؤاسی. [ رُ آ ] ( اِخ ) ابوسفیان وکیعبن جراح الرؤاسی ، منسوب به رؤاس حرث. از روات است. از هشام بن عروة و ثوری و شعبه روایت کند و احمدبن حنبل و یحیی بن معین و جز آنها از وی روایت کنند. به سال 129 هَ. ق. متولد شد و به سال 197 یا 198 براه مکه در بیابانی درگذشت. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رؤاسی. [ رُ آ ] ( اِخ ) عماربن ابی سلامةبن عبداﷲبن غراربن رؤاس بن دالان. از اصحاب علی ( ع ) بود و با حسین ( ع ) کشته شد. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رواسی. [ رَ ] ( ع ص ، اِ ) رواسی من الجبال ؛کوههای محکم و استوار. ( منتهی الارب ). کوههای استوار. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). کوههای پابرجا و استوار. ( از اقرب الموارد ). الجبال الرواسی ؛ کوههای پابرجا. ( از معجم متن اللغة ). راسیات. ( منتهی الارب ) ( معجم متن اللغة ). رجوع به راسیات شود : هو الذی مَدَّ الارض و جعل فیها رواسی. ( قرآن 3/13 ).
رواسی. [ رَوْ وا ] ( ص نسبی ) نسبت است به رواس و رأس و صحیح آن با همزه ( رأاس ) است نه با واو و اصحاب حدیث آن رابا «واو» ذکر کنند. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رواسی. [ رَوْ وا ] ( اِخ ) ابوالفتیان عمربن ابی الحسن عبدالکریم بن سعدویه دهستانی رواسی. از حفاظ حدیث است. وی به سال 503 هَ.ق. در سرخس درگذشت. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).

معنی کلمه رواسی در فرهنگ عمید

کوه های بلند و پابرجا، کوه های استوار.

معنی کلمه رواسی در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع راسیه ۱ - ثابتها راسخها . ۲ - کوههای سخت بنیاد .
مسعر بن کدام الرواسی از ائمه کوفیان است و گویند او را بسبب بزرگی سرش بدین نسبت خوانده اند

معنی کلمه رواسی در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی رَوَاسِیَ: ثابتها و استواران(رواسی جمع راسیه و از ماده رسی و به معنای ثابت و برقرار است ، و مراد از آن در اینجا کوهها هستند که در جایگاه خود ثابت و استوارند )
ریشه کلمه:
رسو (۱۴ بار)
«رَواسِی» جمع «راسیه» به معنای ثابت و پا بر جاست لذا به معنای کوه های سخت و پا بر جا آمده است و از آنجا که این گونه کوه ها از ریشه با هم پیوند دارند، ممکن است اشاره به این پیوستگی باشد. و از نظر علمی ثابت شده که این به هم پیوستگیِ ریشه ای کوه ها، اثر عمیقی در جلوگیری از لرزش های زمین دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه رواسی

به جنب کوه وقار زمین قرارش هست همه جبال رواسی به قدر یک مثقال
سران حزب میگویند مائیم آنکه در فرقان نگهدار زمین خواندی تو اوتاد رواسی را