ذوالریاستین

معنی کلمه ذوالریاستین در لغت نامه دهخدا

ذوالریاستین. [ ذُرْ ریا س َ ت َ ]( اِخ ) لقب محمدبن عبدالملک زیات. رجوع به محمدبن عبدالملک... و رجوع به فهارس عقدالفرید چ عریان شود.
ذوالریاستین. [ ذُرْ ریا س َ ت َ ] ( اِخ ) خداوند دوسری. صاحب دو ریاست. لقب فضل بن سهل سرخسی. وزیر مأمون خلیفه عباسی. او از اولاد ملوک فرس و پدرش مجوسی بود و برای تلقیب وی بدین لقب گفته اند از آنرو که هم ریاست دیوان و هم ریاست جیش داشته است. ( از ابن الاثیر در المرصع ). و پیش از او ریاست جیش از وزارت جدا بوده است. و گویند او وزارت داشت و چون اشارت کرد که مأمون طاهر را به حرب امین فرستد و طاهر فاتح آمد این لقب بدو دادند و هم گفته اند از آن جهت که چون وی را وزارت مأمون خلیفه و علی الرضا هر دو بود بدین لقب مشهور گشت. و تاریخ بیهقی در تاریخ خود گوید: و ازحدیث حدیث شکافد ذوالریاستین که فضل بن سهل را گفتندو ذوالیمینین که طاهر را و ذوالقلمین که صاحب دیوان رسالت مأمون بود قصّه ای دراز بگویم تا اگر کسی نداند او را معلوم شود چون محمّد زبیده کشته شد و خلافت به مأمون رسید دو سال و چیزی در مرو بماند و آن قصّه دراز است فضل سهل وزیر خواست که خلافت از عباسیان بگرداند و به علویان آرد مأمون را گفت نذر کرده بودی بمشهد من و سوگندان خورده که اگر ایزدتعالی شغل برادرت کفایت کند و خلیفت گردی ولی عهد از علویان کنی و هرچند بر ایشان نماند تو باری از گردن خود بیرون کرده باشی و از نذر و سوگند بیرون آمده مأمون گفت سخت صواب آمد و کدام کس را ولی عهد کنیم گفت علی بن موسی الرّضا علیه السلام که امام عصر است و بمدینه رسول علیه السّلام میباشد گفت کس پوشیده باید فرستاد نزدیک طاهرو بباید بدو نبشت که ما چنین و چنین خواهیم کرد تا وی کس فرستد و علی را از مدینه بیاورد و در نهان وی را بیعت کند و بر سبیل خوبی بمرو فرستد تا اینجا کاربیعت و ولایت عهد آشکارا کرده شود. فضل گفت امیرالمؤمنین را بخط خویش ملطفه ای باید بنشت در ساعت دویت وکاغذ و قلم خواست و این ملطفه را نبشت و بفضل داد فضل بخانه بازآمد و خالی نشست و آنچه نبشتنی بود بنبشت و کار راست کرد و معتمدی را با این فرمانها نزدیک طاهر فرستاد و طاهر بدین حدیث سخت شادمانه شد که میلی داشت بعلویان. آن کار را چنانکه بایست بساخت و مردی معتمد را از بطانه خویش نامزد کرد تا با معتمد مأمون بشد و هر دو بمدینه رفتند و خلوتی کردند با رضاعلیه السّلام و نامه عرض کردند و پیغامها دادند رضا علیه السلام را سخت کراهیت آمد که دانست که آن کار پیش نرود اما هم تن درداد. از آنکه از حکم مأمون چاره نداشت و پوشیده و متنکّر به بغداد آمد و وی را بجائی نیکو فرودآوردند پس یک هفته که بیاسوده بود در شب طاهر نزدیک وی آمد سخت پوشیده و خدمت کرد و بسیار تواضع نمود و آن ملطفه بخط مأمون بر وی عرضه کرد و گفت نخست کسی که بفرمان امیرالمؤمنین خداوندم بتو بیعت کند منم و چون این بیعت بکردم با من صدهزار سوار و پیاده است همگان بیعت کرده باشند و رضا روّحه اﷲ تعالی دست راست بیرون کرد تا بیعت کند چنانکه رسم است طاهردست چپ پیش داشت رضا گفت این چیست گفت راستم مشغول است به بیعت خداوند امیرالمؤمنین مأمون و دست چپم فارغ است از آن پیش داشتم حضرت رضا علیه السلام از آنچه او بکرد وی را بپسندید و بیعت کردند و دیگر روز رضا علیه السلام را گسیل کرد با کرامت بسیاری وی را تا به مرو آوردند و چون بیاسود مأمون خلیفه در شب بدیدار وی آمد و فضل سهل با وی بود و یکدیگر را گرم بپرسیدند و رضا علیه السلام از طاهر بسیار شکر کرد و آن نکته دست چپ و بیعت بازگفت مأمون را سخت خوش آمد و بپسندید آنچه طاهر کرده بود گفت ای امام آن نخست دستی بود که بدست مبارک تو رسید من آن چپ را راست نام کردم و طاهر را که ذوالیمینین خوانند سبب این است. پس از آن آشکار گردید کار رضا علیه السلام و مأمون وی را ولی عهد کرد و علمهای سیاه برانداخت و سبز کرد و نام رضا علیه السلام بر درم و دینار و طراز جامها نبشتند وکارها آشکارا گشت و مأمون رضا علیه السلام را گفت تورا وزیری و دبیری باید که از کارهای تو اندیشه دارداو گفت یا امیرالمؤمنین فضل سهل بسنده باشد که وی شغل کدخدائی مرا تیمار دارد و علی سعید صاحب دیوان رسالت خلیفه که از من نامه ها نویسد مأمون را این سخن خوش آمد و مثال داد این دو تن را تا این شغلها را کفایت کنند فضل را ذوالریاستین از این گفتندی و علی سعید را ذوالقلمین آنچه غرض بود بیاوردم از این سه لقب - انتهی. رجوع به فهرست ابن الندیم چ مصر ص 177 و آثارالباقیه ابوریحان بیرونی ص 133 و التفهیم فی اوائل التنجیم بیرونی ص 482 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 134 و 135 و 136 و مجمل التواریخ والقصص ص 352 و انساب سمعانی و مافروخی چ طهران ص 35 و عیون الاخبار ج 2 ص 23 و حبیب السیر ج 1 ص 322 و دیگر کتب رجال و تاریخ شود و رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 6 ص 17 سطر 5 و 6 و ج 2 ص 279.

معنی کلمه ذوالریاستین در فرهنگ فارسی

عبدالحسین (حاج میرزا ) ملقب به مونسعلی شاه و متخلص به مونس بن علی ذوالریاستین و فاعلی شاه بن آقا محمد منور علی شاه پیشوای فرقه ای از سلسله نعمه الهیه (و.۱۲۹٠ ه. ق ./ ۱۲۵۲ ه. ش. ف.۱۳۳۲ ه. ش . ).وی در ۷ سالگی بمدرسه رفت و در ۹ سالگی نزد سید محمد نبی کرمانی بتحصیل پرداخت . مقدمات فارسی و عربی و صرف و نحو و فقه و اصول را از شخص اخیر فرا گرفت و بیان و منطق را از حکیم نصر الله در مدرسه منصوریه حکمت ریاضی و بخشی از هئیت حساب فیزیک شیمی و جبر را نزد میرزا عبدالله رحمت نواده وصال و حکمت الهی را از میرزا آقای جهرمی و محمد هادی شاگرد حکیم مزبور و شرح فصوص الحکم و غیره را از حسین سبزواری شاگرد حاج ملا هادی سبزواری و شیخ المحققین اصطهباناتی و مکاسب وطهارت و ریاضی را از شیخ محمد باقر اصطهباناتی و حاج میرزا عبدالباقی و علم تجوید را از حاج شیخ عبدالنبی شیرازی و علم تفسیر و لمعه و بیشتر تعلیمات دینی را نزد علی و فاعلی شاه و شیخ جعفر محلاتی آموخت .مدتی نزد پدر بمجاهده و سیر و سلوک پرداخت .وی در بدو نهضت مشروطه بتاسیس انجمنهای اسلامی و انصار پرداخت و سپس بتاسیس مدرسه مسعودیه (۱۳۲۵ه.ق. ) و ایجاد مطعبه پارس و انتشار روزنامه احیا( ۱۳۳٠ه.ق. )اقدام کرد . ذوالریاستین پس از فوت سید اسماعیل اجاق صادقعلی شاه کرمانشاهی که جانشین پدرش بود به پیشوایی سلسله رسید. سلسله طریقت او ازین قراراست : ۱ - سید اسماعیل اجاق صادقعلی شاه .۲ - حاج علی آقا ذوالریاستین وفاعلی شاه.۳ - حاج آقا محمد منورعلی شاه. ۴ - حاج زین العابدین رحمتعلی شاه . ۵ - حاج زین العابدین شیروانی مستعلی شاه. ۶ - حاج محمد جعفر همدانی مجذوبعلی شاه . ۷ - حسینعلی شاه اصفهانی . ۸- نور علی شاه اصفهانی . ۹- معصومعلی شاه . در سال ۱۳۱۷ه.ق.همراه پدر و بار دیگر بسال ۱۳۴٠ه.ق.بتنهایی بمکه شد. حدود سال ۱۳٠۸ه.ش. در تهران رحل اقامت افکند.تالیفات او از این قراراست : مونس السالکین دلیل السالکین برهان السالکین جبر وتفویض کشفیه نجات از شبهات حواشی بر مثنوی ملامی رومی رساله ادریسیه تاریخ حب الوطن منظومه در ۳ جلد رساله روحیه رساله طول عمر انیس المهاجرین و مونس المسافرین دیوان مونس در ۲ جلد. مدفن او در خانقاه کرمانشاه است .
خداوند دو سری . صاحب دو ریاست .

جملاتی از کاربرد کلمه ذوالریاستین

او راست در جهان لقب ذوالریاستین خالی مباد صحن جهان از ریاستش
چند ماه بعد که هیأت اتحادیه را حدود هفتاد تن از علما تأسیس کردند، شیخ محمدباقر بهاری به ریاست آن هیئت برگزیده شد و ظاهراً ریاست انجمن ولایتی را به امام جمعه همدان واگذاشت. پس از آنکه سالار الدوله برادر محمدعلی شاه غرب ایران را تصرف کرد، شیخ محمدباقر بهاری ابتدا از او اطاعت کرد اما سپس به مخالفت با او برخاست. مخالفت او با سالار الدوله به حدی رسید که نفرات سالار الدوله از تپه مصلای همدان قصدِ به توپ بستن خانه شیخ محمدباقر در کوچه ذوالریاستین را داشتند که اهالی شهر مانع می شوند. چند بار نیز عوامل محمّد علی شاه سعی در ترور او داشتند که ناکام ماندند.