رخنه گر

معنی کلمه رخنه گر در لغت نامه دهخدا

رخنه گر. [ رَ ن َ / ن ِ گ َ ] ( ص مرکب ) رخنه کننده. شکافنده. رخنه ساز. کافنده :
رخنه گر ملک سرافکنده به
لشکر بدعهد پراکنده به.نظامی.چو نیست سایه ز پستی بنای ذوق مرا
چه غم که چرخ به دیوار عیش رخنه گر است.واله هروی ( از آنندراج ).

معنی کلمه رخنه گر در فرهنگ فارسی

رخنه کننده شکافنده رخنه ساز کافنده .

معنی کلمه رخنه گر در فرهنگستان زبان و ادب

{hacker} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] کسی که از رایانه برای دستیابی غیرمجاز به داده ها و معمولاً به قصد تخریب، بهره می گیرد؛ این واژه ابتدا به معنی کاربر جدی و مشتاق رایانه به کار می رفت

جملاتی از کاربرد کلمه رخنه گر

ای خوش نگاه رخنه گر جان کیستی ای شعله در سراغ گریبان کیستی
دل آئینه شد از ناله من چشمه خون اشک من رخنه گر سد سکندر باشد
با هوای شکرلبان چه عجب رخنه گر در سرا کند مورم
چاک چاکست ز غم سینه ما چون شانه وه که ملک دل ما را غم او رخنه گر است
گر شود ریش درون رخنه گر بیرونم بنمایم به تو کز داغ نهانت چونم
گفتم این رخنه گر ز چشم بد است دست‌کار کدام دام و دد است‌؟
چه شهد است این که در زیر نگاه، ای رخنه گر داری؟ ز مژگان تو دل ها خانهٔ زنبور می گردد
بی باکتر از تیغت، مژگان بلای تو خون ریز چه آموزی، این رخنه گر دین را؟
قطره ی اشک یکی رخنه گر سد بلاست شعله ی آه یکی آفت ظلم و فتنست
ای از کرشمه رخنه گر جان من بیا آشوب دین و آفت ایمان من بیا