روی زرد. [ زَ ] ( ص مرکب ) زردروی. ( یادداشت مؤلف ). ترسان. بیمناک. کنایه از پریشان و زار و ناتوان است : من از بینوایی نیم روی زرد غم بینوایان رخم زرد کرد.سعدی ( بوستان ). || شرمسار. شرمنده. خجل. ( ناظم الاطباء ) : چرا گوید آن چیز در خفیه مرد که گر فاش گردد شود روی زرد.سعدی ( بوستان ). || تباه و ناسازگار : ز گفتار او هیچگونه مگرد چو گردی شود بخت تو روی زرد.فردوسی.
معنی کلمه روی زرد در فرهنگ عمید
۱. زرد چهره. ۲. [مجاز] شرمسار، شرمنده، خجل.
معنی کلمه روی زرد در فرهنگ فارسی
زرد روی . ترسان . بیمناک
جملاتی از کاربرد کلمه روی زرد
اندر آن زورق دو مرد زرد روی زرد رو عریان بدن آشفته موی
ز روی زرد و دل درد و سوز سینه مپرس که آن به شرح نگنجد بیا به چشم ببین
به روی زرد هر گردی ازین راه که میبینی نشان مرد راه است
چون تو بود ای ماه از تو روی زرد چون تو بود ای از تو دل خون آفتاب
گربهای مبتلای جوعالکلب دل سیه، روی زرد چون زر قلب
یلان را بباشد همه روی زرد چو لرزه برافتد به مردان مرد
کجا شد از می وصل تو سرخ رویی من که در خمار غمم غیر روی زرد نماند
تا که آید لطف بخشایشگری سرخ گردد روی زرد از گوهری
مگو رنگی ندارد جامی از عشق سرشک سرخ و روی زرد من بین
نماند از می وصل تو سرخرویی من که در خمار غمم غیر روی زرد نماند