ربکم

معنی کلمه ربکم در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی رَبِّکُمْ: پروردگارتان - پرورش دهنده شما(کلمه رب بمعنای مالکِ مدبر است )
معنی فَوْرِهِمْ: غلیان و جوشش آنها - جوشش و خروش آنها(عبارت "یَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَـٰذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم" یعنی : دشمنان در همین لحظه، جوشان و خروشان بر شما بتازند، پروردگارتان شما را یاری میدهد)
معنی یُمْدِدْکُمْ: تا شما را یاری کند (جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای جمله ی قبلی است.عبارت "یَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَـٰذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم" یعنی : دشمنان در همین لحظه، جوشان و خروشان بر شما بتازند، پروردگارتان شما را یاری میدهد)
معنی مَعْذِرَةً: ازجهت انجام تکلیف - به جهت حجت وعذر (آیه ی "وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً ﭐللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَیٰ رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ " یعنی گروهی از بنیاسرائیل [که...
معنی یُزْجِی: روان می کند (کلمه یزجی از ازجاء به معنای سوق دادن چیزی است از حالی به حالی دیگر ، پس مراد از آن ، در عبارت "رَّبُّکُمُ ﭐلَّذِی یُزْجِی لَکُمُ ﭐلْفُلْکَ فِی ﭐلْبَحْرِ" به راه انداختن کشتیها در دریا به وسیله باد و امثال آن و روان و نرم ساختن آب است ، چ...
ریشه کلمه:
ربب (۹۸۰ بار)کم (۲۲۹۱ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه ربکم

کتب اللَّه: «عبادی انتم خلقی و انا ربکم ارزاقکم بیدی لا تتعبوا فیما تکلفت لکم به فاطلبوا منی ارزاقکم و الیّ فارفعوا حوائجکم».
ثم قال هل تدرون ما قال ربکم قالوا اللَّه و رسوله اعلم، قال یقول هل جزاء من انعمت علیه بالتوحید الا الجنة.
پس جاه و مال هردو مطلوب است برای آن که وسیلت است به جمله حاجتها، ولیکن در طبع آدمی اندر است که نام و جاه دوست دارد به شهرهای دور که داند که هرگز آنجا نخواهد رسید و دوست دارد که عالم ملک وی باشد، اگرچه داند که بدان محتاج نخواهد بود و این را سری عظیم است. وسبب آن است که آدمی از گوهر فرشتگان است و از جمله کارهای الهیت است، چنان که گفت، «قل الروح من امر ربی» پس به سبب زیادتی مناسبت که با حضرت ربوبیت دارد، ربوبیت جستن طبع وی است و اندر باطن هر کسی بایست آن که فرعون گفت، «انا ربکم الاعلی» اندر است. پس هر کسی ربوبیت به طبع دوست دارد و معنی ربوبیت آن است که همه وی باشد و با وی خود هیچ دیگر نبود که چون دیگری پدید آید نقصان بود و کمال آفتاب آن است که یکی است و نور همه از وی است. اگر با وی دیگری بودی ناقص بودی.
و قال (ص) و توبوا الی ربکم فو اللَّه انی لأتوب الی اللَّه فی کلّ یوم مرة.
پنجم آنک مملکت و سلطنت پرورش صفات ذمیمه و حمیده را کامل‌ترین آلتی است و عظیم‌ترین عدتی. تا نفس را اگر بدین الات پرورش دهند در صفات ذمیمه بمقامی رسد که دعوی خدایی کند و این نهایت صفات ذمیمه است. و بدین در که جز بدین آلات نتوان رسید. زیرا که هیچ درویش عاجز دعوی خدایی نکرد زیرا که نفس او آلت پرورش صفت تکبر و تجبر و انانیت نداشت. فرعون راچون این آلت بکمال بود پرورش نفس در صفت تکبر و انانیت بکمالی رسانید که این ثمره پدید آورد «فحشر فنادی فقال انا ربکم الاعلی» و تمسک بمملکت و سلطنت کرد که «الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی».
از چه رو فرمود الست و ربکم ای سالکان امتحان می کرد ما را از برای آزمون
«وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا...» الآیة کلمت اینجا مشتمل است بر سه اصل یکی علم دیگر ارادت سوم حکمت. اوّل سبق علم است، پیش از کرد دانست که می‌باید کرد، دیگر سبق ارادت است، آنچه دانست که باید کرد خواست که کند، سوم سبق حکمت است، آنچه کرد راست کرد و بسزا کرد. و بدان که اللَّه را حاجت بمدت نیست که مدت علت است و او را در کرد علت نیست. او را ناآمده نقد است و گذشته یاد، آن تویی که از ناآمده بباید اندیشید و گذشته یاد باید آورد و حاضر نگه باید داشت، او را جل جلاله گذشته یاد نباید آورد که آن در علم اوست و از ناآمده اندیشه نباید که آن در حکم اوست و حاضر نگاه نباید داشت که آن در ملک اوست، از ازل تا ابد باو کم از یک نفس و صد هزار سال باو کم از یک ساعت، دی و فردا بنزدیک او نیست، او در عزّت دائم است و بقدر خویش قائم جل جلاله و عظم شأنه. اینست سرّ آن سخن که عبد اللَّه بن مسعود گفت: انّ ربکم لیس عنده لیل و لا نهار. نظیر آیت خوان «سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‌»، عبدی پیش از ان که تو گفتی که من بنده توام من گفته‌ام که من خداوند توام، «إِنَّما إِلهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» پیش از ان که تو گفتی که من دوست توام من گفته‌ام که من دوست توام «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ». عبدی تو نبودی و من ترا بودم خود را بعزّت بودم ترا برحمت بودم‌
انا شددنا جنبکم انا غفرنا ذنبکم مما شکرتم ربکم و الشکر جرار الرضا
رابعه گفت: این همه هست ولکن منی و خود پرستی و انا ربکم الاعلی، از گریبان هیچ زن بر نیامده است و هیچ زن هرگز مخنث نبوده است. اینها در مردان وادید آمده است.
ثم تنشق الارض عنهم سراعا فانا اوّل من تنشق عند الارض فتخرجون منها الی ربکم تنسلون عراة حفاة غرلا مُهْطِعِینَ إِلَی الدَّاعِ یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ.