راست ایستادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) راست استادن. مقابل نشستن یا خمیدن. ایستادن بر پای با قامت کشیده. قد آختن. قد برافراشتن. مستقیم ایستادن. راست و مستقیم قرار گرفتن. ایستادن بدون انحناء و کژی. استقامت. راست ایستادن. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ). اتلئباب.ژ؛ راست ایستادن. ( ناظم الاطباء ). اسطخام ؛ راست برپای ایستادن. اقتنان ؛ راست استادن. اقتینان ؛ راست استادن. ( منتهی الارب ). || بمجاز منظم شدن. انتظام یافتن. سر و سامان گرفتن. آرام شدن. امنیت یافتن : و تا شمشیر نبود هیچ ملک راست نایستد. ( نوروزنامه ). || بمجاز پذیریش یافتن. بقبول انجامیدن : و در این هفته حدیث رفت با سالار بکتغدی تا وصلتی باشد خداوندزاده را با وی و پیغام به زبان بونصر مشکان بود و بکتغدی گفت که طاقت این نواخت ندارد بونصر آنچه گفتنی بود با وی گفت تا راست ایستاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 534 ). - راست ایستادن بر کسی یا چیزی ؛ قرار گرفتن بر او : همه مملکت باز آبادان کرد ( فیروز ) و همه جای فراخی پیدا آمد و ملک بتمامی بروی راست ایستاد وچنانکه همه ملکان او را مطیع شدند. ( ترجمه طبری بلعمی ).
معنی کلمه راست ایستادن در فرهنگ فارسی
یا راست استادن . ایستادن بدون انحنائ و کژی .
جملاتی از کاربرد کلمه راست ایستادن
بباید دانستن که هفت چیز نماز فریضه است برابر هفت امام تکبیر نخستین فریضه است و آن دلیل است بر عهد گرفتن مومن و چون تکبیر گفته شد نیز سخن نشاید گفتن و نماز باید کردن و چون عهد گرفته باشد نیز نشاید سخن گفتن اندر دین تا اطلاق نکنند و دیگر راست ایستادن فریضه است و آن دلیل است بر ایستادن مومن بر دعوت و سه دیگر فاتحه و سوره خواندن فریضه است و آن سخن گفتن داعیست مر قوم را چهارم رکوع فریضه است و آن شناختن اساس است اندر دور بزرگ و شناختن حجت است اندر دور کهین پنجم سجود فریضه است و آن دلیل است برشناختن ناطق اندر دور مهین و بر شناختن امام اندر دور کهین ششم به تشهد نشستن فریضه است آن دلیل است بر شناختن داعی هفتم سلام دادن فریضه است و آن مثل است بر دستوری دادن مومن را بسخن گفتن اندر دین چنانکه چون نماز بکند و سلام بدهد سخن گوید بدانچه خواهد . و چون نماز کند (و) هفت فریضه و سنت را بجای آرد نماز او تمام باشد و معنیش آنست که چون مستجیب مر این حدود دین را شناخت بدرجه ماذونی رسید و سزاوار دستوری باشد.