زاهد خشک

معنی کلمه زاهد خشک در لغت نامه دهخدا

زاهد خشک. [ هَِ دِ خ ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از زاهدی است که نهایت اهتمام در زهد و پرهیزکاری داشته باشد. ( برهان قاطع ). زاهدی که نهایت اهتمام بزهد داشته باشد.( فرهنگ رشیدی ). || زاهد بی درد. ( برهان قاطع ). زاهد جاهل. ( برهان قاطع ) ( شرفنامه منیری ). زاهد بی درد و جاهل و بی ذوق. ( ناظم الاطباء ). پارسائی که ظاهر شریعت را فهمیده از باطن آن خبر ندارد. ( فرهنگ نظام ). کنایه از زاهدی که در کار خود اهتمام تمام داشته باشد لیکن از دولت عشق بی بهره است. ( آنندراج ).

معنی کلمه زاهد خشک در فرهنگ فارسی

کنایه از زاهدی است که نهایت اهتمام در زهد و پرهیزگاری داشته باشد زاهد بی درد زاهد جاهل

جملاتی از کاربرد کلمه زاهد خشک

ننیوشیم پند زاهد خشک جان دهیم از برای شاهد شنگ
جامی بتشنگان حیات ابد رسان هی بر زنید زاهد خشک حسود را
ما با قصای یقین تاخته با دامن تر زاهد خشک بدان وهم و گمانست که بود
دوش کز گردش چشم تو دو عالم شد مست زاهد خشک ندانم که به شکرانه چه کرد
چون گهر از عالم بالاست آب روی خلق زاهد خشک از چه چندین در وضو پیچیده است؟
میگریزد زاهد خشک از سماع شعر تر فیض را این گفتگوها سود دارد اندکی
در همین نشأه شود جنت او نقد، اگر زاهد خشک به میخانه رساند خود را
بگو به ساقی مجلس، برغم زاهد خشک ز آب روشن ساغر دماغ ما تر کن
لقمة دوزخ است زاهد خشک قوت آنش به جز حطب نبود
رند را با زاهد خشک ار نمی‌آید چه شد؟ این جماعت خود نگویی: کی به هم جوشیده‌اند؟