زانیات. ( ع ص ،اِ ) ج ِ زانیة ( مؤنث زانی ). رجوع به زانی ، زانیة و زناة شود. || مجازاً ستارگان : زانیاتند که در دار قمامه جمعند من از آن جمع چه نقصان به خراسان یابم.خاقانی.بسی زانیاتند دار فلک را از این دیر دارالزنا میگریزم.خاقانی.و رجوع به زانی و دارالزنا شود.
جملاتی از کاربرد کلمه زانیات
آن گه شرائط نکاح کنیزک معلوم کرد، گفت: فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ، ولایت مقیّد کرد که ولیّ باید. وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ کاوین مقیّد و فریضه کرد که کاوین باید «بِالْمَعْرُوفِ» یعنی من غیر مطل و ضرار. «الْمُحْصَناتِ» یعنی عفائف، «غَیْرَ مُسافِحاتٍ» ای غیر زانیات علانیة، «وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ» یعنی و غیر زانیات سرّا. میگوید: کنیزکی باید پرهیزکار و پارسا و خویشتندار، نه زناکار نهان، نه پلید کار آشکارا، کنیزکی که نکاح گیرد بشرایط اسلام نه دوستگان گیرد، چنان که عادت اهل جاهلیت بود که مرد زن را خدن میگرفت، و زن مرد را بر هوای دل، بینکاح، و بیقصد تحلیل و تطییب.
هفت پرده است و زانیات در او همچو دار القمامه بئس الدار