زامر

معنی کلمه زامر در لغت نامه دهخدا

زامر. [ م ِ ] ( ع ص ) نوازنده نی. ( لسان العرب از اصمعی ) ( البستان ).

معنی کلمه زامر در فرهنگ فارسی

( اسم ) نوازنده نی نای زن . توضیح : لغویان عرب [[ زمار ]] را بدین معنی آوردهاند و استعمال [[ زامر ]] رانفی کردهاند .
نوازنده نی

جملاتی از کاربرد کلمه زامر

تا چمن هر سال از آواز مرغان بهار بر مثال مجلسی پر رود ساز و زامر است
آمده زامر تو آب جانب بستان به سر رفته به حکم تو سرو سوی چمن راست پا
کرا زامر ملک اندر آرام نیست مبارک تر از نام او نام نیست
به نام و کنیت و سر داری از صلاح و فساد زامر و نهی تو کس را نکرده ام انهی
تو رخ تافتستی زامر امام نهادستی اندر ره فتنه گام
مقصود زامر کن فکان هستی تست بی فایده روزگار از دست مده
زهرا که زامر حق پی تعیین جفت او در شب نمود زهره به کاخ علی نزول
چو آنکرم شد پشه زامر خدا شد از عالم آب سوی هوا
کور بود و جان آدم را ندید پس زامر اسجدوا گردن کشید
من چه گویم درنیاید در شمار هرچه باشد هست زامر کردگار