زازل

معنی کلمه زازل در لغت نامه دهخدا

زازل. [ زَ ] ( اِ ) زازال است ، رجوع به زازال و ناظم الاطباء شود.
زازل. [ زِ ] ( اِ ) ترشی پالا باشد و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد وطباخان و حلوائیان بدان برنج و شیره و امثال آن صاف کنند. ( برهان قاطع ). مطلق آلت پالادن و صاف کردن هر چیزی. ( آنندراج ). و آن را پالاوان و پالاون و پالوانه و پالونه و آون و ترشی پالا نیز خوانند. ( جهانگیری ).
زازل. [ زِ ] ( اِخ ) دهی است جزء بلوک پیرکوه دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت. واقع در جنوب خاوری رودبار در 4000گزی جنوب خاوری امام. منطقه ای است کوهستانی و سردسیر، زبان اهالی گیلکی است آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

معنی کلمه زازل در فرهنگ فارسی

دهی است جزئ بلوک پیر کوه دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت

جملاتی از کاربرد کلمه زازل

والا و مشلشل را قسمت زازل این بود کین شاهد بازاری و آن پرده نشین باشد
عیب مستان چکنی زاهد پیمانه شکن عهد ما با می و مطرب زازل معهود است
من خرابم زازل پیر خرابات کجاست که به معماری پیمانه ام آباد کند
سلطانی ملک عشق ما را زازل دادند درویش چه غم داری زین حرف که گمنامی
گر نبودی زازل حسن کجا بودی عشق از کجا بود می صاف اگر تاک نبود
اثر شوق مدیحش زازل باعث گشت که زبان در دهن ناطقه گویا آمد
همچو شیطان رجیم شد زازل هر که بر خاک پات سجده نکرد
موج شهوت زازل کشتی عشقت بشکست جست طوفان و مرا غرقه این دریا کرد
جان گر آشفته رود مهر علی برجا هست که برآمیخته مهرش زازل با شیرم
سرو جان داد و دل و دین و خریدش زازل چون تو آشفته نبود است خریدار امشب