رزم ساز

معنی کلمه رزم ساز در لغت نامه دهخدا

رزم ساز. [ رَ ] ( نف مرکب ) رزم افکن. رزم یوز. رزم دیده. رزم خواه. کنایه از جنگی و مبارز. ( آنندراج ). جنگی. جنگ جو. ( لغت ولف ) سازکننده جنگ. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). آماده کننده مقدمات حرب :
ایا خورشید سالاران گیتی
سوار رزم ساز و گرد نستوه.رودکی.عمود گران برکشیدند باز
دو شیر سرافراز و دو رزم ساز.فردوسی.دو شاه و دو لشکر چنان رزم ساز
به لشکرگه خویش رفتند باز.فردوسی.پیاده شوم پیش او رزم ساز
تو شاهی جهاندار و گردن فراز.فردوسی.سواران و گرسیوز رزم ساز
برفتند با نیزه های دراز.فردوسی.همه برج آن قلعه بالا و زیر
پر از گونه گون رزم ساز دلیر.اسدی.فکندند از ایشان بسی رزم ساز
چو خورشید شد زرد گشتند باز.اسدی.سپهدار جنگاور رزم ساز
فرستادش از پیش مهراج باز.اسدی.دگر رزم سازی برون شد چو شیر
بگردید زر داده گردش دلیر.اسدی.ز پیشین گهان تا نمازی دگر
به میدان نشد رزم سازی دگر.نظامی.دگر هیچکس را نیامد نیاز
که با آن زبانی شود رزم ساز.نظامی.نشد پیش او هیچکس رزم ساز.نظامی.

معنی کلمه رزم ساز در فرهنگ عمید

جنگجو، رزم سازنده.

معنی کلمه رزم ساز در فرهنگ فارسی

رزم افکن رزم یوز رزم دیده رزم خواه کنایه از جنگی و مبارز .

جملاتی از کاربرد کلمه رزم ساز

درین کشور ای مهتر رزم ساز فراوان بزرگان گردن فراز
چو این دید با مویه آن رزم ساز سوی یثرب آورد روی نیاز
سپاهی چنین رزم ساز ایدرست ز پس بیست چندین دگر لشکرست
ز تیر و کمان چون شود رزم ساز دهن ها بماند چو سوفار باز
در شجاعت رزم ساز و در سیاست خصم‌ گیر در سعادت بزم ساز و در سلامت نوش خور
سپهدار جنگ آور رزم ساز فرستادش از پیش مهراج باز
فرامرز فرمود تا رزم ساز بیارند در پیش آن سرفراز
خدنگی دگر پهلو رزم ساز بزد بر بر شیر گردن فراز
بدو گفت سام ای شه رزم ساز به من برمکن این چنین ترکتاز
همه برج آن قلعه بالا و زیر پر از گونه‌گون رزم ساز دلیر