رخ نمودی

معنی کلمه رخ نمودی در فرهنگستان زبان و ادب

{phenotypic} [زیست شناسی] مربوط به رُخ نمود

جملاتی از کاربرد کلمه رخ نمودی

اگر خورشید گاهی رخ نمودی چو ماه نو پس از یکماه بودی
گاه چون شوخ عروسی که رخی بنماید رخ نمودی و کشیدی سر از‌ین منظره باز
گو طرّهٔ را مبُر سر اکنون که رخ نمودی فکر از درازی شب نبوَد چو مه برآمد
وه چه اقبال بود آنکه مرا رخ نمودی به خواب نوشین دوش
ای دریغا! دیدهٔ بختم بخفتی یک سحر تا شبی در خواب نازم رخ نمودی کاشکی
جانان چو رخ نمودی هرجا که بود جانی فانی شدند جمله وز کس خبر نیامد
تویی دلخواه من تا رخ نمودی روا شد کام من بر وجه دلخواه
دولت ز در باز آمدی ما را پس از بی‌دولتی گر رخ نمودی ترک ما «بعداللتیا واللتی»
تو اندر هفت پرده رخ نمودی عجب زینسان که درگفت و شنودی
جهانی رخ نمودی این چه حالست ندانم این وبالم یا وصالست