معنی کلمه ربت در لغت نامه دهخدا
ربت. [ رَ ب َ ] ( ع مص ) بسته شدن سخن یا عام است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
ربت. [ رُ ب َ ] ( ع اِ ) ده هزار درهم. ( ناظم الاطباء ).
ربت. [ رُ ب َ ت َ ] ( ع حرف ) رُب َّ.رُبَّما. ( ناظم الاطباء ). رجوع به این دو کلمه شود.
ربت. [ رَ ب َ ت َ ] ( ع حرف ) رُب َّ. رُبَّما. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دو کلمه فوق شود.
ربت. [ رُب ْ ب َ ] ( ع حرف ) رُب َّ. رُبَّما. لغتی است در رُب َّ. ( منتهی الارب ). مانند رُب َ حرف جارّ یا کلمه تقلیل و یا تکثیر. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به رُب َّ و ربما شود.
ربت. [ رَب ْ ب َ ت َ ] ( ع حرف ) رُب َّ.رُبَّما. ( ناظم الاطباء ). رجوع به این دو کلمه شود.
ربة. [ رُب ْ ب َ ] ( ع حرف ) رُب َّ. ربما. بسا. ( ناظم الاطباء ). لغتی است در رُب َّ. ( منتهی الارب ). رجوع به ربما و ربت و رُب َّ شود.
ربة. [ رِب ْ ب َ ] ( ع اِ ) گیاهی است. || درختی یا آن درخت خَرّوب است. || جماعت کثیر. ج ، اَرِبّة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
ربة. [ رَب ْ ب َ ] ( اِخ ) کعبه ای بود مر مذحج را در جاهلیت. || لات ، در حدیث عروةبن مسعود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هر بتی بصورت مؤنث ، مانند لات. ( المنجد ). || ( اِ ) خانه بزرگ و کلان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مؤنث رَب . ( از المنجد ).
ربة. [ رُب ْ ب َ ] ( ع اِمص ) فراخی زندگانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فراخی عیش. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) شیره ، و آن اخص است از رُب . ج ، رِباب. || نام جمادی الاَّخرة. || نام ذوالقعده. ( منتهی الارب ). || ( اِخ ) دو بت است عرب را. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به بت شود.
ربة. [ رُب ْ ب َ ] ( اِخ ) واحد رباب که پنج قبیله اند. ( منتهی الارب ). رجوع به رِباب و رُبّی شود.
ربة. [ رَب ْ ب َ ] ( اِخ ) یکی از شهرهای معروف بنی عمون است که در اراضی جلعاد در نزدیکی مخرج رود یبوق واقع بود. ( قاموس کتاب مقدس ).
ربة.[ رَ ب ب َ ] ( اِخ ) یکی از شهرهای کوهستان یهودا، و دور نیست که همان ربة باشد که در حوالی بیت جبرین بوده با قریه سیاریم مذکور است. ( قاموس کتاب مقدس ).