رب العزه

معنی کلمه رب العزه در لغت نامه دهخدا

( رب العزة ) رب العزة. [ رَب ْ بُل ْ ع ِزْ زَ ] ( ع اِ مرکب ) پروردگار عزت و سرافرازی. ( ناظم الاطباء ). صاحب عزت. || ( اِخ ) نام خدای تعالی : و شب چهارم فرمان رب العزة دررسد از همانجا که فرورفتی برآی. ( قصص الانبیاء ص 15 ).

معنی کلمه رب العزه در فرهنگ عمید

خداوند عزت، خدای تعالی.

معنی کلمه رب العزه در فرهنگ فارسی

( اسم ) پروردگار سرافرازی خداوند عزت خدای تعالی : چون بود در کار رب العزه یار کی گشاید از عزیز مصر کار ?. ( مصیبت نامه عطار )
پروردگاز عزت و سرافرازی صاحب عزت

جملاتی از کاربرد کلمه رب العزه

دور بادا و هلاک دور بادا و هلاک، چنانستی که رب العزه فرمودی: بنده من، او که ترا شفیع است چون بدانست جفاهای تو، از تو بیزار گشت تا بدانی که جز حلم من، نکشد بار جفاء ترا، جز فضل من نپوشد عیب و عوار تو.
همانست که در بعضی اخبار بیارند در صفت خلقت آدم که: رب العزه گفت جل جلاله: «احببت شیئا فخلقته فردا لفرد».
یکی زبیره. دیگر ام عیسی. سوم نهدیه با دختر وی. پنجم کنیزکی مسلمان در بنی عدی بن کعب. قوله: وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی، این هم دعاء بو بکر است که کار فرزندان خود را از اللَّه اسلام خواست، و رب العزه دعاء وی اجابت کرد و همه را اسلام کرامت کرد و این کرامت از صحابه هیچ کس را نبود مگر بو بکر را.
همانست که قتاده گفت: و اللَّه لو کان هذا القرآن رفع حین رده اوائل هذه الامة، لهلکوا و لکن اللَّه عاد بعائدته و رحمته، فکرره علیهم عشرین سنة او ما شاء اللَّه. گفتا و اللَّه که اگر در صدر این امت، رب العزه قرآن از زمین برداشتی بکفر کافران و رد ایشان، خلق همه هلاک شدندی و یک کس بنماندی، لکن حق جل جلاله بانکار و کفر ایشان ننگرست، بفضل و رحمت خود نگرست، هم چنان، قرآن روز بروز میفرستاد، تمامی بیست سال، تا کار دین تمام گشت و اسلام قوی شد.
سدّی گفت و جماعتی مفسران که این آیت در شأن جمعی صحابه فرو آمد که از اهل مکه در رنج عظیم بودند، از گفتار و کردار ایشان و از رنج و اذی مشرکان به رسول خدا نالیدند و از وی دستوری قتال خواستند که هنوز آیت قتال نیامده بود، رب العزه این آیت فرستاد و ایشان را بحکم وقت، عفو و صفح فرمود، چنانک حائی دیگر فرمود: فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، پس آیت قتال فرو آمد و این آیت منسوخ گشت: لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ، قرأ ابن عامر و حمزة الکسائی «لنجزی» بالنون و قرأ الآخرون لِیَجْزِیَ بالیاء یعنی لیجزی اللَّه قوما، و قرأ ابو جعفر، «لیجزی» بضم الیاء و فتح الزاء، تأویله لیجزی الجزاء قوما، فیکون الجزاء مضمرا و نصب قوما لانه المفعول الثانی.
رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ خدای از ایشان خشنود و ایشان را از خویشتن خشنود خواهد کرد. این یک قوم سابقان‌اند. دیگر قسم، مقتصدانند، اقتصاد راه میانه رفتن است نه هنر سابقان و نه افراط ظالمان بل که راه میانه رفتند و طاعت و معصیت بهم آمیختند هم چون اصحاب اعراف که نیکیهای ایشان و بدیهای ایشان برابر آمد از دوزخ دور ماندند و نیز ببهشت نرسیدند. مقتصدان ایشان‌اند که رب العزة ایشان را میگوید وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ.. ایشان که بگناه خویش مقر آمدند و به بدخویی خود معترف، و بعیب خویش بینا و از کرد خود خجل. اعتراف دو است: یکی اعتراف بیگانگان فردا در قیامت که اوائل عذاب بینند و آثار سخط و نقمت حق و سیاست و زفیر دوزخ، ایشان معترف شوند بگناه خویش و چه سود دارد آن روز اعتراف و چه بکار آید در آن وقت اقرار، یقول اللَّه: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ، فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی‌ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ، دیگر اعتراف مؤمنان است در دنیا، بگناه خویش معترف شوند و بعیب خویش اقرار دهند، پشیمانی در دل و عذر بر زبان و سوز و حسرت در میان جان، اینست اعتذار بجای خویش و اعتراف بوقت خویش که میگوید جل جلاله: وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ آن گه گفت: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً در آمیختند کردار خویش یکی نیک «۲» یکی بد، لختی پاک لختی پلید، لختی حلال‌ لختی حرام، لختی راستی لختی کژی، لختی عیب لختی هنر، و قیل: هو ان یجمع بین الاستغفار و الذنب گناه میکند و با گناه استغفار میکند و در خبر است ما اصر من استغفر رب العزه میگوید: وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً
قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا» یدفع عن صدورهم نزعات الشیطان و عن قلوبهم خطرات العصیان و عن ارواحهم طوارق النسیان، رب العزه جل جلاله و تقدّست اسماؤه و تعالت صفاته دوستان خود را و مؤمنانرا پیوسته در پرده عصمت و حمایت خویش دارد، سینه‌هاشان از نزعات شیطان، دلهاشان از خطرات عصیان، جانهاشان از طوارق نسیان پاک دارد و در امان و حفظ خویش دارد، چندان که که بر غیب خود غیرت دارد بر سرّ مؤمن غیر دارد، زیرا که این برای آن میدارد، و آن برای این می‌پرورد، وقتی بیاید که پرده از میان برخیزد این سرّ در آن غیب نظر کند و آن غیب درین سرّ نظر کند، ای جوانمرد آن ساعت نعیم بهشت کجا پدید آید و جمال حورا و عینا بکدام حساب بر آید.
چو بگذشت از جهت ره گشت باریک به آخر شد به رب العزه نزدیک
ای ملایکه لاف مسبحی مزنید و خود را در مقام هستی پدید میاورید که «و نحن تسبح بحمدک و نقدس لک» آن چیست و کیست که نه مسبح حضرت جلت ماست؟ «سبح‌الله مافی السموات و مافی‌الارض و هوالعزیز الحکیم و حضرت جلت ما از آن عزیزتر و بزرگوارتر است که خود هر کسی حمد و ثنای ما تواند گفت هر تسبیح و تقدیس که بر اهل آسمان و زمین می‌بینی و بر ذرات کاینات مشاهده میکنی همه از پرتو ثنای خداوندی ماست بر حضرت ما که «سبحان ربک رب العزه عما یصفون».
قوله: وَ الطُّورِ، اقسم اللَّه عز و جل بالطور الذی کلّم علیه موسی لانه محل قدم الاحباب وقت سماع الخطاب. رب العزه قسم یاد میکند بقدم گاه موسی، آن وقت که در سماع کلام حق بود و در منزل: وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا شراب شوق از جام مهر نوش کرده و در عشق حضرت مست و مخمور آن شراب گشته و از سر مستی و بی‌خودی نعره أَرِنِی زده تا او را گفتند که یا موسی اگر میخواهی که در میدان مشاهدت نسیم قرب ازل از جناب جبروت بر جان تو دمد، فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ، چنانک دو تا نعلین از پای برون کنند، دو عالم از دل خود بیرون کن. از دو گیتی بیزار شو و دوست را یکتا شو.