رای جستن. [ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) استصواب. استشارت. نظر خواستن. مشورت خواستن. طلب اظهار نظر : چو دارا در آن داوری رای جست دل رایزن بود در رای سست.نظامی. || اظهار نظر کردن. اظهار عقیده کردن. بیان نظریه و عقیده کردن : خلاف رای سلطان رای جستن بخون خویش باشد دست شستن.سعدی.
معنی کلمه رای جستن در فرهنگ فارسی
استصواب . استشارت . نظر خواستن . مشورت خواستن . طلب اظهار نظر.