رای جستن

معنی کلمه رای جستن در لغت نامه دهخدا

رای جستن. [ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) استصواب. استشارت. نظر خواستن. مشورت خواستن. طلب اظهار نظر :
چو دارا در آن داوری رای جست
دل رایزن بود در رای سست.نظامی. || اظهار نظر کردن. اظهار عقیده کردن. بیان نظریه و عقیده کردن :
خلاف رای سلطان رای جستن
بخون خویش باشد دست شستن.سعدی.

معنی کلمه رای جستن در فرهنگ فارسی

استصواب . استشارت . نظر خواستن . مشورت خواستن . طلب اظهار نظر.

جملاتی از کاربرد کلمه رای جستن

خلاف رای سلطان رای جستن به خون خویش باشد دست شستن
هم آن را که پیوستهٔ اوبدند گه رای جستن براو شدند