رافعی

معنی کلمه رافعی در لغت نامه دهخدا

رافعی. [ ف ِ ] ( ص نسبی ) منسوب است به ابورافع. و او جد ابراهیم بن علی بن حسن بن علی بن ابی رافع رافعی مدنی بود. ( از انساب سمعانی ). || منسوب به رافع. ( از لباب الانساب ج 1 ). || منسوب به رافع بن سیار. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 360 شود.
رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) ابوالفضل العباس بن محمدبن نصر السری بن هلال بن علاء. جزو محدثان متوسط مصر بود. که در سال 357 هَ. ق. در مصر درگذشت. ( از حسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهرة ص 170 ).
رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) اسفراینی ، عزالدین. بگفته عوفی از رؤسای اسفراین و معارف خراسان بود و هنر بسیار داشت و در شیوه سیاقت و دقایق محاسبت از اقران عهد ممتاز بود و با این همه فضایل ، طبعی چون آب زلال داشت ، چنانکه این چند رباعی برهان این دعوی است :
با جان جهان ز جان سخن کی گنجد
آخر چه درین میان سخن کی گنجد
با کس ز دهان تنگ او هیچ مگوی
زنهار درین سخن دهان کی گنجد.سودای تو آب زندگانی ببَرَد
نادیدن تو زیب جوانی ببَرَد
بی خدمتت ای جان جهان نزدیکست
تا جان سبکروح گرانی ببَرَد.( از لباب الالباب چ لیدن ج 1 ص 151 ).و رجوع به تذکره خوشگو و روز روشن ص 235 و الذریعة ج 9 بخش دوم ص 349 شود.
رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) اسماعیل بن حکم رافعی. از آل ابی رافع و از موالی حضرت رسول ( ص ) بود و رافعی گفتن نیز بجهت انتساب بجد مذکورش میباشد. ( از ریحانة الادب ج 2 بنقل تنقیح المقال ).
رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) ایوب بن حسن رافعی. عموی ابراهیم بن علی بن حسن رافعی بود. برادرزاده اش از او روایت دارد. ( از انساب سمعانی ).
رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) تقی الدین عبدالمجیدبن عبدالغنی بن احمد رافعی فاروقی. او راست : 1 - الافلاذ الزبرجدیة فی مدائح العترة الطاهریة الاحمدیة. 2 - الفرائد الرافعیة فی مدائح الحضرة الرفاعیة. ( از معجم المطبوعات ج 1 ). و رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 3 شود.
رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) حسین بن محمدبن جعفر. رجوع به حسین خالع در این لغت نامه و ریحانة الادب ج 2 شود.
رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) خلوتی ، محمد بدرالدین خلوتی. او راست : بدیع التحبیر شرح ترجمان التحبیر، چ علمیه 1313 هَ. ق. ( از معجم المطبوعات ج 1 ).
رافعی. [ ف ِ ] ( اِخ ) زرقی ، ابوالحسن محمدبن اسحاق بن ابراهیم بن افلح بن رافعبن ابراهیم بن افلح بن عبدالرحمن بن رفاعةبن رافع انصاری رافعی زرقی. منسوب بجد اعلای خویش است که نقیب انصار در بغداد بود و او از عبداﷲ بغوی و دیگران روایت کرد و احمدبن عمربن بقال از او روایت دارد. رافعی در سال 363هَ. ق. درگذشت. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 ).

معنی کلمه رافعی در فرهنگ فارسی

ابوالقاسم عبدالکریم بن محمد قزوینی شافعی فقیه و محدث و مورخ اسلامی (ف.قزوین ۵۲۳ ه. ق. / ۱۲۲۶ م . ).از مولفات او ((فتح العزیزفی شرح الوجیز ) ) تالیف غزالی در فقه ((التدوین فی علمائ قزوین ) ) ((شرح مسند الشافعی ) ) ((الامالی الشارحه لمفردات الفاتحه ) ) و (( المحرر ) ) در فقه است .
مصطفی افندی صادق . از شعرای عصر مجیدین و از نویسندگان پیرو سبک متقدمان مصر بوده که در شعر از سبک متنبی وابن رومی و دیگر گویندگان معانی پیروی می کرده است .

جملاتی از کاربرد کلمه رافعی

اینجا کسی نمی‌میرد فیلمی به کارگردانی حسین کندری، نویسندگی بهار کاتوزی و تهیه‌کنندگی عباس رافعی و سینا سعیدیان محصول سال ۱۳۹۴ است.
ایستگاه آخر فیلمی به کارگردانی شاپور قریب و نویسندگی عباس رافعی ساختهٔ سال ۱۳۸۹ است.
آیه‌های زمینی فیلمی به کارگردانی عباس رافعی و نویسندگی محمد عارف ساختهٔ سال ۱۳۸۲ است.
وهُوَ امام الدّین ابوالقاسم. گویند عارفی فاضل بوده. شرح صغیرو شرح کبیر ازتصنیفات اوست. وفاتش در سنهٔ ۶۳۳ در قزوین واقع گردید. صاحب گزیده او را قزوینی داند و پدرش ابوسعید رافعی را از طایفهٔ اعراب خواند. باری از اوست. این ابیات از او نوشته شد:
به‌گزارش رافعی در اَلتَّدوین، علی بن موسی سفری به قزوین داشته که پس از مرگ هارون و در دوران مأمون رخ داده‌است. گمانه‌زنی‌هایی وجود دارد که تاریخ این سفر، مقارن با مرگ هارون در سال ۱۹۳ ه‍.ق بوده‌است. بر اساس این گزارش، در طی این سفر یکی از فرزندان علی بن موسی به‌نام حسین که طفلی دو ساله بود، در قزوین درگذشت و در همان‌جا دفن شد. به‌گفتهٔ مادلونگ، سند معتبری وجود ندارد که نشان دهد علی بن موسی الرّضا پیش از سفر به خراسان، به سفر بلندمدتی به بیرون از مدینه رفته باشد. درهرحال، گزارش‌های شیعی بیان‌کنندهٔ آن است که دیدارهایی معجزه‌گونه در گردهمایی‌های پیروانش در بصره و کوفه پس از درگذشت پدرش داشته‌است.
امین بن عبداللطیف رافعی (۱۸۸۶، زقازیق – ۱۹۲۷، قاهره) روزنامه‌نگار و سیاستمدار مصری سوری‌تبار بود. در زقازیق و اسکندریه دانش آموخت، سپس از مدرسهٔ حقوق قاهره فارغ‌التحصیل شد. به حزب میهنی پیوست و روزنامهٔ الأخبار را نشر داد. مذاکرات انگلیس دربارهٔ مسألهٔ مصر و خاطرات یک گردشگر از آثار اوست.