راشت

معنی کلمه راشت در لغت نامه دهخدا

راشت. [ ش َ ] ( اِ ) نوعی از پارچه است که راست نیز گویند. ( از دزی ج 1 ص 496 ).
راشت. ( اِخ ) بلده ای باقصای خراسان و آن آخر حدود خراسان باشد. ( از معجم البلدان ). قصبه ای است در اقصای خراسان و در 80 فرسنگی ترمذ، که بسبب وقوع این قصبه در بین دوکوه ، حمله اقوام مغول بکشورهای اسلامی برای غارت ازاینجا شروع شده است ، و فضل بن یحیی برمکی دروازه محکمی برای آن ساخته است. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).
راشة. [ ش َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث راش. ( منتهی الارب ). ناقة راشة؛ ناقه سست و ضعیف. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). و رجوع به راش و رأش شود.

معنی کلمه راشت در فرهنگ فارسی

بلنده ای با قصای خراسان و آن آخر حدود خراسان باشد

جملاتی از کاربرد کلمه راشت

شهر ایلاک در مسافة یک روزه راه در شرق وشگیرد واقع بود و استخری آن را آخرین شهر وشگیرد در مرز راشت گفته است. حالا یکی از دیهه‌های ناحیة فیض‌آباد و هم رودی، که از حدود این ناحیه گذشته به دریای کافرنهانمی‌ریزد، ایلاک نام دارند. و. و. برتالد ویرانه‌های استحکام قلعة دشت را مکان شهر عصر میانگی ایلاک می‌شمارد. در خریطة عصر 19-ا این موضع در شمال و شرق فیض‌آباد، میان این ناحیه و آب گرم محلی با نام ایلاکدره قید شده است، که احتمال محل اصلی ایلاک عصر میانگی در آن واقع باشد.